
😘بی معتلی برید سراغ رمان
مری:تیکی بریم داخل مدرسه تیکی:باشه مری:انگار دیر رسیدم بریم سرکلاس (مرینت وارد کلاس شد) نینو:آدرین ببین مرینت بالاخره آمد⚡ آدرین:۳ماه بود ندیده بودمش💞 خانم مندلیف:چه عجب آمدی خانم دوپیچنگ🙅 مری:عذر میخوام مسافرت بودم😖 خانم مندلیف:خیلی خب برو بشین سرجات😒 مری:چشم (مرینت پیش آلیا نشست)
آلیا:چه خبر از آدرین مری:آلیا میشه سوال نکنی باید درس را گوش کنم ((الان زنگ تفریحه و بچه ها دارن ناهار میخورن)) آلیا:نمیخوای چیزی بگی مرینت؟ مری:چی بگم؟ آلیا:درباره ی آدرین😍 مری:عجب گیری دادیا😐 آلیا:باشه اعصبانی نشو😂 آدرین:نینو من یک لحظه دیگه میام😉 آلیا:یک سوال بپرم ((لحظه ی پرسیدن سوال آدرین آمد پیش آلیا و مرینت)) آدرین:مرینت پدرم میخواد طراحی کنم و روز سه شنبه (امروز یکشنبه است)بیای خونمون برای طراحئ مری:باشه
(مری واسه این لکنت دیگه نمیگیره چون تو این ۳ماه تمرین کرده😇) (الان آدرین رفت) آلیا:تعجب داشت لکنت نگرفتی😉 مری:آره ولی بعد از آن اتفاقات روم نمیشه آلیا:کدوم اتفاقات؟ مری:هیچی آلیا:آخرش باید تعریف کنی (الان مدرسه تموم شد) مری:تیکی بریم خونه تیکی:بریم (الان تو راه رفتن تو خونن) مری:تیکی یعنی آدرین همونه کت نواره(گربه ی سیاه) تیکی:معلومه كه نه😇 مری:پس چرا اون شب.... تیکی:منظورش حتما یک نفر دیگه بوده😇 مری:فکر میکنم داری دروغ میگی
تیکی:به من اعتماد کن😆 مری:باشه از زبان مری:میدانستم که تیکی دروغ میگه ولی الکی گفتم حرفتو باور کردم تیکی:رسیدیم مرینت از زبان مری:ناهارمو خوردم و مشقامو نوشتم
تیکی:مرینت ساعت۱۲ است نمیخوای بخوابی مری:چرا الان میخوابم (فردا صبح⚡) مری:تیکی پاشو بریم مدرسه تیکی:باشه مرینت مری:تیکی قایم شو سابین:دخترم ما نگرانتیم تام:فكر میکنیم تو خواب کافی نداشته باشی😖 مری:نگران نباشید من حواسم به برنامه های روزانه ام هست💕
سابین:اما..... مری:مامان و بابا میدونم نگرانم هستید ولی من بزرگ شدم دیگه اون دختر کوچولو نیستم راستی نگفتم فردا یعنی سه شنبه باید برم خونه ی آقای آگراست💞 تام:باشه دخترم هرجور صلاح میدونی😘 سابین:خیلی بهت افتخار میکنم دخترم+بغل مری:خیلی ممنونم خداحافظ مامان و بابا😉
سآبین وتام:خداحافظ دخترم مری:تیکی عجله کن تا۴دقیقه ی دیگه زنگ میخورد😨😱 تیکی:باشه مری:ببخشید تیکی ولی باید تبدیل به لیدی شم تیکی:باشه اما فقط همین یکبار (مری تبدیل شد و رفت تو مدرسه) آلیا:اگه ۵ثانیه دیرتر اومده بودی غایبی میخوردی😐 مری:خداراشکر که زود آمدم
آقای داماکلیس:بچه ها امروز برای معلماتون مشكل پیش آمده برای همین من تدریس میکنم😉 قیافه ی همه:😒😖 مری:پس اگه مشکلی پیش آمد چجوری بریم دفتر مدیر😐 اقای داماکلیس:خانم دوپیچنگ به نکته ی خوبی اشاره کردی من یک جانشین میخوام💞 کیا داوطلب میشن
بای بای لایک و کامنت یادت نره😉💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)