زندگی مالفوی ها 2

بچه ها در قطار بودن و همهمه بود. تو یکی از کوپه ها ، 3 خواهر ها بودن و داشتن با هم حرف میزدن ، توی کوپه بعدی نارسیسا و سیریوس مشغول خوردن شکلات بودن 🍫🍫🍫🍭🍭🍬🍬 و خلاصه بگم همه جا پر بود... بجز یه کوپه ... یه کوپه که توش لوسیوس نشسته بود و به دره و جنگل خیره شده بود. به پدرش فکر میکرد . به اتفاق هایی که افتاده بود 🌻❄ یهو کسی از پشت در گفت : اهم.. لوسیوس!؟ منم، نارسیسا... رداتو بپوش.. داریم میرسیم.. حدود چن دیقه بعد قطار رسید به هاگزمید و بچه ها ازش پیاده شدن . مردی هیکل دار اومد سمتشون و گفت : خوش اومدین خب خب خب حالا زود باشین ! دنبالم بیاین... و بله...( ببخشید تصویر مال هری پاتره ولی خب دیگه😆❤)

بچه ها از قایق ها پیاده شدن و به داخل رفتن. همه جا چشمگیر بود !😇😇😇 زنی جوان و خوشگل ایستاده بود و گفت : خوش آمدین به هاگوارتز! جایی که بچه ها به 4 گروه گریفیندور ، هافلپاف ، ریونکلاو و اسلایترین تقسیم میشن. یکی از بچه ها دستشو بالا برد و گفت : آم ببخشید شما اسمتون چیه؟ زن جوان لبخند زد و گفت : من پرفسور هاسمنت هستم ( زیاد تعجب نکنین چون تو اون زمان به هر حال مگ گنگال هم بچه بوده😆😅😁 )

بچه ها و پرفسور وارد سرسرا شدن ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ همه ایستادن و پرفسور گفت : خب ، اسامی رو میخونم و بیاین زیر کلاه😉 1 جیمز پاتر . جیمز رفت زیر کلاه کلاه: آوممم... خب.. گریفیندور. و همه تشویق کردن .... 2 لیلی ایوانز. : گریفیندور .. (خب همونطور که میدونین لیلی و اسنیپ باهم دوس بودن پس اسنیپ نگاه لیلی میکنه . 3 سیریوس بلک !: نارسیسا: واییی اون برادرمه💕💕💕 سیریوس میره و میوفته تو گریفیندور 🍭🍭🍬 بلاکتریس: اخه چرا سیریوس افتاد تو اون گروه؟؟ نیمفادورا: وایی تو چرا بدبینی به همچی؟؟ 😀😁😁 4 سوروس اسنیپ : اسلایدرین 💚💚💚💚💚💚💚💚👌👌👏👏 اسنیپ تو دلش از اسلایدرین متنفر بود. نگاهش به لیلی رفت که داره با جیمز و سیریوس میخنده 😢😢 اوخی ...

خب ادامه بچه ها : 5 لوسیوس مالفوی : نارسیسا به رفتن لوسیوس چشم دوخت ( از همی الان عاشق شده😁😂 ) کلاه کمی صبر و سپس داد میزند : اسلایدرین !! صدای تشویق هم میاد .... لوسیوس میره کنار اسنیپ ... سوروس : از دیدنت خوشحالم .. من سوروس اسنیپ هستم و تو هم باید ... لوسیوس: اره منم لوسیوس مالفویم.. امیدوارم دوستای خوبی باشیم 💚💚💚💚 6 بلاکتریس لسترنج : اسلایدرین. .. بلا هم رف پیش گروهش 😆😅 7 نارسیسا : اسلایدرین 💚👑 8 نیمفادورا : ریونکلاو 9 آندرومدا : ریونکلاو 🍬❄ همین که اسامی ته کشید در باز شد و یه پسر مو نارنجی وارد شد . پرفسور با مهربونی نگاش کرد و خواند : 10 آرتور ویزلی کلاه : آم..... گریفیندور 👏👌❤🍭 پشت سرش ، یه دختر اومد زیر کلاه به اسم مالی براوون🍫🌻 گریفیندور🍭❤❤❤ 3 نفر باقی مونده بودن ریموس لوپین!: هافلپاف 🌻🌻🌻🌻🌻 فرانک لانگ باتم : هافلپاف 🌽🌽🌽 آلیس هانرو : ریونکلاو 🍬❄👌👏 بچه ها مشغول غذا خوردن شدن که یهو یه دختر ریزه میزه از میون جمعیت گذشت.

پرفسور هاسمنت بلند شد و گفت : همگی ساکت !! آخرین دختر رو هم گروهبندی میکنیم... اسمت چیه عزیزم؟ دختر: مینروا . مینروا مگ گنگال کلاه روی سرش رفت... و چند لحظه بعد : گریفیندور ❤❤❤😍😍😊😊😊

همان شب خانه ی کارلا : آبراهام : مامان 😍 میشه فردا مارو ببری هاگزمید کارلا : نمیدونم .. راستش.. زینینا : آره میشه بریم ... کارلا : باشه فعلا شام بخورین تا بعد ... همون لحظه تلفن زنگ میخوره کارلا: کیه؟؟ الو؟! ناشناس: زندگیت... اگه جون خودت و بچه ها واست مهمه به نفعته صندوق رو بیاری اینجا _ ولی اخه ... _ اخه نداریم.. تمام ..تلق!! کارلا با خودش فک کرد شاید یه چیزی توی صندوقچه شوهرش هست .. میره طبقه بالا و درش رو باز میکنه ... یه کاغذه که توش نوشته : ( نذار بچه ها آسیب ببینن مراقبشون باش .. شک ندارم من یه روزی از پیشتون میرم و تو خودت باید مراقب اونا باشی... بهتره چهار چشمی حواست به لوسیوس باشه من نمیخوام اون راه منو ادامه بده ) کارلا: یعنی اونا ( هرکی هستن ) فقط واسه یه تیکه کاغذ اینجوری حرف زدن؟!😂😂😂 وایسا ... دستشو میبره ته صندوق و یهو دستش میخوره به یه چیز تیز ... بلندش میکنه و میبینه یه عصای بزرگه که سرش یه ماره و دوتا نیش تیز داره

خب میریم قیافه های بچه هارو ببینیم ❤👌 اولین نفر جیمز پاتره 😇😇😇😇

لیلی ایوانز چه خوشگلهههه🍭🍭🍭

سیریوس و لیلی و جیمز در کنار هم 😍😍😍😍👌👌👌

اسنیپ رو کیا یادشونه 💔😢😍😍

خب از اینجا به بعد قیافه هارو خودم پیدا کردم لوسیوس مالفوی 💚👑

خب اینم از بلاکتریس .. ببخشید اگه کم بود توی پارت بعد از ادامه عکس بچه هارو هم میزارم 😇❤😇❤

مرسییی که خوندی پاترهد گل و بقیه 🌻🌻🌻🌻 نظر و لایک فراموش نشههه چالش : بنظرت خوب میشد اگه هری پاتر و فرزند نفرین شده رو میساختن؟؟؟ من که میگم عالی میشد ❤❤👌👌👌👏😍