آبشار جاذبه ۶

10 اسلاید چند گزینه ای توسط: yeganeh انتشار: 5 سال پیش 109 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

دوستان عزیزم ممنون که با نظر های قشنگتون بهم اعتماد به نفس میدین و من برای جبران لطفتون از جون و دل مایه میزارم تا این قسمت تا قسمت ۱٠ این داستان به خوبی نوشته بشه و باید بگم که بعد از قسمت ۱٠ این داستان تموم میشه اما من یه داستان دیگه هم برا نوشتن براتون دارم و با نظر های قشنگتون اون ها رو به ارمغان میارم راستی داستان بعدی ای که میخوام بنویسم بعد از اتمام این داستان درباره ی آبشار جاذبه اس البته با یه موضوع دیگه ?

خب خب به جایی رسیدیم که میبل جلوی برادرش الماس ابی رنگ رو شکوند و قرارداد رو فسخ کرد: از نظر دیپر داستان رو ادامه میدیم: میبل بعد از فسخ قرارداد بیهوش تو بغلم افتاد هر چی باشه اون به گفته ی بیل ۳ ماهه نخوابیده چند ماه گذشت و ما به تحقیق و جست و جو برای پیدا کردن قاتل پدر و مادرم ادامه دادیم اما فقط سرنخ پیدا کردیم و الان میخوایم سرنخ ها رو کنار هم بزاریم

سرنخ اول داس مرگی بود که کنار جسد پدر و مادرم تو خونه بود که نشون میده اون داس برای یه شینیگامیه توجه:(شینیگامی ها همون عزرائیل یا خدای مرگ هستن که با داس مرگ روح آدم ها رو میگیرن) اما اخه این امکان نداشت که یه شینیگامی داس مرگش رو جا گذاشته باشه مگه اینکه خودش هم با داسش کشته شده و روحش و جسدش پوسیده

سرنخ دوم تیکه ی مثلثی شکل خونی توی خونه بود که به دیوار چسبیده بود که نشون میداد کسی که اونا رو کشته یه شینیگامی از دنیای دو بعدی ای که بیل بوده اومده باشه ولی امکان نداره کسی از اونجا فرار کنه

سرنخ سوم همون مغازه دار بود که میگفت موقعی که پدر و مادرت کشته شدن من اون موقع رفته بودم درباره ی تجارت کالا ها و مواد اولیه ی کارخونه ها از پدرت سوال بپرسم که دیدم یه سایه ی کلاه دار از دیوار رد شد اولش فکر کردم خیالاتی شدم اما بعد دیدم....

دیدم صدای جیغ از خونه میاد منم بدون در زدن فرار کردم اما این سر نخ هیچی چیز رو روشن نمیکنه هر کسی ممکنه کلاه دار باشه و سایه داشته باشه پس همه ی سرنخ ها به بن بست میرسن کم کم داریم ناامید میشیم که یهو بیل به یه چیزی پی میبره

به چیزی که پی برد یه حقیقت بود میخواست حرف بزنه که میبل گفت بیل چیزی نمیخواد بگی من هم متوجه شدم که چه کسی ممکنه که پدر و مادرم رو کشته باشه وقتی تو جنگل بودم ویل بهم گفت که بیل وقتی به دنیای دو بعدی برگشت به سه قسمت تقسیم شد و هر سه قسمت راه خودشون رو رفتن و ممکنه احساس خشمت یا همون (شیل) پدر و مادرم رو کشته باشه چون اون یه احساس خشمه و تمام شینیگامی های دنیای شما نیاز به احساس خشم دارن که بتونن برا خودشون غذا پیدا کنن دوما علامت مثلثی شکل خونی رو دیوار نشون میده که یکی اونو کوبونده به دیوار که نتونه اونا رو بکشه و در نتیجه کسی که مثلثه فقط میتونه..

تنها کسی که میتونه مثلثی باشه تویی اما تو تمام مدت مجسمه بودی و خشک شده بودی پس یعنی یکی از احساسات تو بوده شیل تنها کسی بوده که آزاد بوده و تنها کسی که میتونسته اونو بکوبونه به دیوار کسیه که خیلی دل رحم بوده یعنی ویل و تازه قاتل کسی بوده مه اثر انگشت نداشته در نتیجه باید یه روح بوده باشه

تنها کاری که ما باید بکنیم اینه که شیل رو پیدا کنیم: بیل تعجب کرده بود از هوش میبل اما بعد یم رفت تو فکر و گفت که شیل احتمالا به انسان تبدیل شده چون اگه به انسان تبدیل نشده بود هر وقت من احساس عصبانت بهم دست میداد اون میومد پیشم درنتیجه اون یه روح نیست و پیدا کردن یه ادم با یه چشم بند مثلثی و لباس قرمز به تن ممکنه راحت باشه پس بزنید بریم