6 اسلاید صحیح/غلط توسط: IU.BTS انتشار: 4 سال پیش 275 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان این رمان جدیدم هستش امید وارم خوشتون بیاد 💖💖😊😊
سلام اسمه من کاترینه ۱۹ یه معمور مخفی جذاب، لوس ،کیوت، شجاع ، وبامزه .
چون مادم خارجی بود اسمم رو کذاشت کاترین یه برادر از خودم بزرگ تر دارم روم خیلی غیرتیه اما ۳ ساله که نمی بینمش چون به خاطر شغلش به کشور های خارجی مسافرت می کنه مادر پدرم هم در امریکا زندگی می کنن و من فقط تو کره زندگی می کنم . اولین سال کاریم تو کره هستش هم زوق دارم هم استرس .
اینم بگم که من خیلی منزمم و دست پختمم خیلی خوبه ( برعکس😁) ولی به جاش نقاشیم عالیه 😊❤😉😉
اماده گی دفاعی کاراته تکفاندو و...... همشونو بلدم .
اینم از معرفیه خودم ❤❤❤❤
من مثلا اینم (👆👆👆👆👆👆)
شروع =
داشتم می رفتم به اداره ای توش کار پیدا کرده بودم ........ من ( آخیش بالا خره رسیدم) رفتم داخل به این ور و اونورم نگاه کردم دیدم یه آقایی منتظر منه رفتم سمتش من( سلام آقای کیم جاچین ) ((( آسمه به ذهنم نمی رسید😂😂😂 ))) جا چین ( سلام لطفا همراه من بیان داخل اوتاق رئیس) من( بله حتما) تق تق رئیس ( بیان تو ) من ( سلام آقای رئیس من کاترین لطفا معموریته من رو اعلام کنید ) رئیس ( سلام دخترم باشه بشین بگم ) تو قراره تو یه خونه با هفتا پسر زندگی کنی تو باید از آقا جونگ کوک و آقا تهونگ مراقب داشته باشی و از اونا محافظت کنی ) من ( چی. من نمی تونم از دو تا پسر یک جا محافظت کنم آقای رئیس ) رئیس ( اگه خیلی ناراحتی پس اخراجی ) من ( نه باشه این کارو انجام میدم ) رئیس( تو باید هر کاری که میگن رو انجام بدی هتا از لحاظ پوشش و چیز های دیگه ) من ( چشم 😏😏) رئیس ( آفرین دختر خوب الان هم آقای جا چین می رسونتد ) من ( بله ... راستی یه سوال من اونجا اوتاق جدا گانه دارم ) رئیس ( نه نداری یه شب با آقای تهیونگ می خوابی و یک شب با آقای جونگ کوک ) من با حالت تعجب به رئیس نگاه کردم 🤐🤐😳😳و بعد از حرف زدن اومدم بیرون.
اه
همه شانس دارم منم دارم این چه کاری بود که اوفتاد به من .🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
تو ماشین نشتم داشتم با هدفون آهنگ گوش می دادم که یک دفعه ماشین وایساد ) جاچین ( رسیدیم لطفا پیادهشید من باید با عجله برم ) من ( باشه ) اومدم بیرون و ماشین اینهو جت رفت .
داشتم می رفتم سمت خونه کی خوردم به یه کی . (ماسک و کلاه رو سرش بود فقط چشش معلوم بود ) من( آخ متعسفمم ببخشید ) مرده ( نه ایبی ندا فعلا ) من ( خدا حافظ ) داشت می رفت تو خونه ای که من می خواستم برم بلد داد زدم آهای آقا برگشت من ( صبر کنید یه لحظه ) دویدم سمتش . آقا اینجا خونه شماست مرده ( ا اره ) من فهمیدم که دروغ میگه ،میشه بگید اسمتون چیه مرده ( م من نمی تونم بگم ) اهان پس یه لحظه صبر کنید الان متوجه می شم ) مرده ( ن نه من باید برم ) من کجا باید برید مگه نگفتید اینجا خونه ی شماست چرا نمیرید خونه ) نامجون در رو باز کردو به من نگاه کرد من ( سلام ببخشید شما این آقارو می شناسید نامجون ( نه ) من ( خیلی ممنون . الان تکلیف تو هم رو شن می کنم اقا . مردی ( من من هیچ کاری نکردم ) من الان میفهمیم ) نامجون ( ببخشید با ما کاری داشتید ) من بله کارتم رو بهش نشون دادم و گفتم من محافظ و دستیار اقای جونگ کوک و تهیونگ هستم . نامجون ( اهان بیان داخل ) بله میام اول بزارین ایشون رو تحویل به پلیس بدم بیام رفتم اون یارو تحویل دادم اومدم رفتم داخل سلام دادم به همگی همه بودن به غیر از یک نفر من ببخشید آقای تهیونگ و جونگ کوک کدومتون هستید . تهوینگ منم من ( اوه چه جذابی 🤤🤤🤤 ولی انصافا همتون خوشگلین من اگه پسر بودم کسی بهم محله سگم نمی داد 😅😅😅😅 دیدم دارم فقط خودم می خندم و بقیه دارن منو نگاه می کنن . شوخی کردم من زیادی شوخم 😁.
خب بی خیال اقای جونگ کوک کدومه نامجون گفت داره میاد منم برگشتم دیدم داره از پله ها میاد پایین دیگه واقعا قیافم 👈👈👈🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤😩😩😩😩😩😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
اینشکلی شدی ده بود . من چششم رو بستم دستمم حالته ایست نگه داشتم ( نیاجلو ) کوک ( چرا ) من چون خیلی خوشگلی با داد گفتم ((به حالتی که پرنده ها از سقف خونه پرواز کردن 😂😂😂)) بعد هی بالا و پایبن پریدم همه داشتم اینطوری😳😳😶😶😶 منو نگاه می کردن . انقدر خوشهال بودم تو دلم می گفتم من اوله بسملاه روی وی و کوک کراش زدم وای من نمی دونستم که اینا این همه خوشگلا همین طور که داشتم میپریدم پام خود به لبه ی مبل (( خودتون می دونین که چقدر درد داره )) بعد پامو کشیدم، عقب عقب رفتم خوردم به پنکه، پام به سیمش گیر کرد داشتم با موخ میرفتم رو زمین
هیچی خودم به زمین 😂😂😂
با موخ بعد به شدت خوسحالی و دردی که داشتم بی هوش شدم .
همون طور که تو تصویر می بی نید من روی اون تخت ولو هستم ) بعد چند ساعت بلند شدم دیدم همه جا تاریکه منم که داشتم از گشنکی و تشنگی می موردم اومد از اوتاق بیرون رفتم سمت آشپز خانه در یخچال رو باز کردم یخ صدای جیییییییر داد ((( همه می دونن وقتی کسی می خوابه همه چی به صدا در می یاد 😅😂😂😂)))) باز کردم من یه لحظه فکر کردم به بهشت غذا رسیدم چشمم توش اشک جم شد باورم نمی شد این همه غذا تو یخجال مگه ممکنه . یه چیزی برداشم درو بستم و برگشتم یه دفعه دیدم دو نفر وایسادن من می خواستم جیغ بزنم که جلوی دهنم رو گرفت . کوک ( سیس چرا داد میزنی ) من ( اااا شما یید فکر کردم دوزد اومده خوب شد پا مو به حرکت در نیوردم ) وی ( اینجا چیکار میکنی ) من ( به نظرت اینجا چیر کار می کنن ، ادم وقتی خوابه باید یکی به فکرش باشه اگه می موردم شی چی باید بیدارم می کردین که شام بخورم ) کوک ( دیگه شرمنده به بزرگی خودت ببخش ) من ( حالا اجازه میدید که بخورم از گشنگی مردم ) وی ( ما هم نخوردیم منتظر بودیم تا تو بیدار بشی بعد با هم بوخوریم ) من ( واقعا راست میگی ... کسی تا به حال منتظرم نمونده که باهاش غذا بخورم خیلی ممنون از شما ) وی و کوک تصویرشون 😉😉😊😊😊این بود .. بعد من به وی و کوک نگاه کردم اون ها هم به من ....
من ( خوب میشه یه چیزی درست کنید بخوریم) وی ( نه تو دست کن ما بخوریم ) من ( چی من ،،، من اصلا آشپزی بلد نیستم ) کوک ( چی بلد نیستی ) وی ( خوب ما هم بلد نیستیم ) من ( نکنه شما منتظر بودین دست پخته منو بخورین ؟؟؟
خوب من هیچی بلد نیستم شما هم که میگین بلد نیستیم خوب یه چیز می مونه .......
وی (به جز چی ) من با بغز گفتم 😢😢😫😫هیچی بریم به خوابیم . دیگه بغزم ترکید داشتم گریه می کردم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
کوک ( الان داری گریه می کنی ) من ( نه دارم اینجا قر میدم 😭😭) وی ( برای چی گریه می کنی .. برای غذا ) من ( یس یس ) وی ( گریه نکن یه جارو می شناسم بریم غذا بخوریم ) من ( الان که جایی باز نیست 😢😢😢😭😭😭) وی ( اونجا الانم بازه ) من ( واقعا 😀😀😀) کوک ( اره ) من ( اشکامو پاک کردم .... پس بریم ....🤩🤩🤩🤩)
بعد وی و کوک به من خندیدن 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
از خونه اومدیم بیرون و شروع به حرکت کردیم . من پشت شما راه میرم تا کسی ندزدنتون کوک ( فکر نکنم کسی مارو به بدوزده ) من ( یعنی چی یعنی منو می دوزدن ...کسی جرعت نمی کونه منو به دوزده ) وی ( اصلا تو بیا وسط تا خیال ما هم راحت باشه ) من ( باشه فکر خوبیه ) رفتیم به رستوران رسیدیم ((( این غذایی که می بی نید رو سفارش دادیم ((((((((مثلا))))))))
من ( وای باورم نمیشه بعد 10ساعت به غذا رسیدم ) وی ( برای من یه سوال پیش ؟؟؟ ) من ( بپرس 😉😉) وی ( تو این همه با مزه ای یا خودتو زدی به با مزه گی ) من ( 😳😳😳من یه لحظه این طوری موندم ..... الان با من بودی درست شندیم تو به من گفتی با مزه وای خدای بزرگ باورم نمیشه یکی به من گفت با مزه ...... عزیزم با مزه کیم به خودت رفته خودت خیلی خفنی
البته به کیوتی جونگ کوک نمیرسی ولی خیلی خفنی 🤤🤤🤤🤤) وی و کوکی ( 😳😳😳😂😂😂😄😄😄) کوک ( بسته دیگه غذا تو بخور ) من ( باشه ) داشتم می خودم خیلیم خوش مزه بود .
کوک ( دهنت ) من ( دهنم ) کوک دستش رو اورد جلو و دهنم رو پاک کرد ................
دوستان امید وارم خوشتون امده باشه نظر و لایک فراموش نشه خیلی دوستون دارم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
آهان راستی اینم بگم اگه اعضا با کاترین یه کم سرد بودن چون نمی شناختنش و بعد به خاطر دلیلی ناراحت بودن که تو پارت بعد می فهمید ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
آگه خندیدید هم داخل نظر ها تون بگید 🤗🤗🤗🤗😁😁😁😂😂😂
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
سلام عزیزم میگم چیزی بهت شده چرا اصلا داستان نمیزاری 😔
ببخشید ۳ ماه گذشته هم اون یکی داستانت هم اینو چرا ادامه نمیزاری ؟؟؟😐
عاشق داستانات شدم حتما ادامه بدا ❤❤❤
چرا پارت بعد نمی زاری؟🥺🥺😭😭
وای خیلی داستان خفنیه تو رو خدا پارت بعد رو بزار😍😍😍😍😍