آبشار جاذبه

خب شما در اینجا در نقش دیپر پاینز هستید

بعد از اینکه از آبشار جاذبه با میبل راه افتادیم به سمت خونمون توی راه داشتم به وَندی پاسفیکا و سوز و عمو اسی فکر میکردم که دیدم میبل روم خوابیده سرش رو نوازش کردم و منم خوابیدم اما یه خواب خیلی عجیبی دیدم یه پسر با موهای زرد میگفت به زودی میام پیشت از خواب پریدم بالا به میبل نگاه کردم دیدم خوابه هنوز و شب شده خیلی فکر کردم اما کسی رو با اون قیافه نمیشناختم

اتوبوس خیلی تکون میخورد منم که خوابم سبک بود و ذهنم درگیر خوابی که دیدم بود نتونستم بخوابم اوه راستی ذهنم درگیر اتفاقایی که بیل سر آبشار جاذبه اورد هم بود و اومده بودن تو ذهنم و مرور میشدن

صبح شد بالاخره رسیدیم به ایسگاه لوسانجلس آمریکا یه تاکسی از طرف پدر و مادرم اومد و ما رو برد میبل خیلی خوشحال بود و شل صورتی همینطوری داشت کلاه افتابی میبل رو گاز میزد حالم به هم خورد اه اه خب خییی مونده بود برسیم خونه من و میبل با هم بازی گنج زیر صندلی بازی کردیم و خب چیزی جز آدامس و..... پیدا نکردیم اما خیلی خوش گذشت

رسیدیم در خونه اول که میخواستیم وارد شیم میبل جلوم رو گرفت و گفت که بیا مامان بابا رو با خریدن ویفر کاکائویی خوشحال کنیم منم که نمیتونستم به خواهر جونم نه بگم و رفتیم مغازه تا ویفر بخریم

به مغازه رسیدیم مغازه دار با تلفن حرف میزد اما تا ما رو دید تلفن از دستش افتاد و با صدای لرزون بهمون گفت که شما بچه های شرمی پاینز هستید؟ و ما هم گفتیم اره اون سریع دو تا ویفر بهمون داد و بیرونمون کرد و گفت واقعا متاسفم و بعد در مغازه رو بست من و میبل بیرون بودیم و داشتیم به هم نگاه میکردیم که یهو زدیم زیر خنده

خیلی خنده دار بود بالاخره دیگه اومدیم در خونه زنگ در رو زدیم

گفتم میبل زنگ نزن ما خودمون کلید داریم کلید رو کردم تو در اما وقتی در رو باز کردم افتادم رو زمین جیغ کشیدم و میبل رو دیدم که......

خب شرمنده که جای حساس قطع کردم اما باید اینکار رو میکردم که بمونه برا قسمتهای دیگه مگه نه؟

دوستون دارم منتظر داستان بعدی باشید