
سلام دوستان این اولین تستم هس امیدوارم خوشتون بیاد.
اول خانوادتون رو معرفی میکنم. شما ا/ت هستید. یه برادر کوچیک تر از خودتون و پدر و مادر دارید. شناسنامه شما در صفحه بعدی

نام و نام خانوادگی:ا/ت ملیت:کره ای . امریکایی سن:19(هرچی دلتون خاست) تازه شما فوق العاده زیبایید. عکس خودتون

اولین روز رفتن به دانشگاهم بود. ما نقل مکان کرده بودیم. از امریکا به سئول باصدای زنگ ساعتم از خواب بیدار شدم. ساعت 6 صبح بود. دست و صورتم رو شستم و به سمت کمد لباس رفتم. یونیفرم مدرسه رو که دیروز خریده بودیم رو پوشیدم. کتاب ها و وسایلم رو داخل کیفم گذاشتم. رفتم طبقه پایین مادرم صبحونه رو درست کرده بود. روی صندلی نشستم. صبحونه رو خوردم از مادرم خداحافظی کردم. راهی دانشگاه شدم. عکس یونیفرمتون
وقتی رسیدم به سر تا پای دانشگاه نگاه کردم. واقعا فوق العاده بود. رفتم تو حیاطش خیلی بزرگ و زیبا بود . باغچه هم داشت. ساعت 6:30 بود. رفتم دفتر مدیر سلام کردم.مدارکم رو دادم. بعد چند دقیقه اقای مدیر گفت که میتونی بری کلاس تو A2 هس. تشکر کردم و از دفتر خارج شدم. کلاسم رو به راحتی پیداکردم. معلم کلاسم رو دیدم سلام کردم همراهش داخل کلاس شدم.

معلم: سلام بچه ها دانشجوی جدیدی داریم. لطفا خودتو معرفی کن. ا/ت: بله. سلام بچه ها من ا/ت هستم. از اشنایی با شما خوشبختم. معلم: خب اون صندلی خالی رو انجا میبینی برو بشین اونجا. ا/ت: چشم رفتم نشستم سر جام. کنارم یه دختر بود. بهم سلام کرد منم جوب دادم. گفت بیا با هم دوست شیم و منم قبول کردم. کلاس تموم شد. داشتم وسایلم رو جمع میکردم. جیا(اسم دوست شما): بیا بریم بوفه یه چیزی بخریم. ا/ت: باشه تو برو منم میام. جیا:اوکی جیا رفت منم نشستم وسایلم رو جمع کردم. دیدم همه رفتن فقط یه پسر خیلی خوشگل نشسته بود و داشت تخته رو نگاه میکرد. بهش توجه نکردم. وسایلم رو جمع کردم و رفتم. جیا رو دیدم. ابمیوه و کیک خریده بود. رفتیم حیاط و اونها رو خوردیم. جیا: تو اهل کجایی؟ ا/ت: من کره ای هستم ولی وقتی دو سالم بود به امریکا رفتیم . جیا: اهان چه خوب با دستش به سه تا پسر خوشگل اشاره کرد و گفت ا/ت اونا رو میشناسی؟ گفتم: نه جیا: اونا پسر های جذاب و خوشگل مدرسه هستن. اونا هفت نفرن ولی در کلاس های مختلف یکی از اونا به کلاس ما افتاده اسمش تهیونگ هست. گفتم: چه عالی و یه لبخند خیلی کوچلو زدم. زنگ خورد. عکس دوستتون جیا
با جیا رفتیم تا دستامون رو بشوریم. جیا: وای نه الانه که معلم برسه. ا/ت باید بدوییم. جیا دستم رو گرفت و دوییدیم سمت کلاس . جیا در رو محکم باز کرد.خدا رو شکر معلم هنوز نیامده بود. یه نفس راحتی کشیدیم. تهیونگ: یواش چرا در رو میکوبید.میشکنه. برید بشنید سرجاتون ( تهیونگ مبصر کسلاس هس) جیا: هنوز که سالمه من هیچی نگفتم. رفتیم با جیا سرجامون نشستیم. بچه ها ممنون که خوندید اگه خوشتون اومد بگید پارت بعدی رو بزارم.لایک فراوش نشع
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود پارت بعدی رو هم بزار فقط بیشتر بنویس ❤
عالی بود پارت بعد رو بزار حتما