
چی بگم😐😅 برید بخونید داستانو
خب بعد دیدی که یه خانوم که کت و دامن طوسی با پیراهن زرشکی و موهای از پشت بسته و بسیار مرتب داشت، دستشو گذاشت رو شونت و گفت: تو همون کسی هستی که برای تاییدیه اومده؟😕😓 خیلی جدی و سرد رفتار میکرد، طوری که تو ترسیدی😓 بعد بهت گفت: زود باش با من بیا. رییس اصلا از منتظر موندن خوشش نمیاد😠

بعد تو باهاش رفتی. بعد نشستی روی یکی از صندلی های دفتر رییس تهیونگ(عکس بالا دفتر تهیونگه).بعد منشیه گفت: همینجا بشین تا رییس تهیونگ بیاد😒 و رفت. تو همینجور منتظر موندی اما کسی نیومد دیگه خسته شده بودی😥یه نگاهی به موبایلت انداختی. هیچ خبری نبود😫😒 بعد به این فکر کردی که جدیدا چان خیلی باهات سرد رفتار میکنه که انقدر فک کردی و بعدش به خودت گفتی که ولش کن😑😣بعد در اتاق باز شد و یه نفر اومد داخل🍃.......

دیدی یه مرده که خیلی جذابه 😍(عکس بالا لباسا تهیونگه)اما برات اصن مهم نبود😒🙄( نویسنده: دلتم بخواد بدبخت😐😏😂) بعدش مرده گفت: سلام من رییس کیم تهیونگم. خیلی بی روح رفتار میکرد. بعدش تو گفتی:سلام من ایسولم و برای تاییدی اومدم 😊.تهیونگ گفت: آها😒 خب حالا تایید هم شدی؟؟؟!!. تو گفتی: اممم بله ولی از طرف اون منشیتون😌😓 بعدم گفت بیام پیش شما تا ببینم شما چی میگید.!!!🤔😓 بعد تو دلت با خودت گفتی هوففففف خوب گفتم ب نظرم😇😌. بعد تهیونگ گفت: به نظرم یه خورده زیادی جوونی شاید نتونی خوب کار کنی. بعد گفت: صبر کن یه ثانیه!
..:خانوم داشااااا!!😡😡 بعد همون منشیه اومد داخل: ب..بله آ..قا...ی کیم ت..تهیونگ😓😨چ..چیزی ش...شده؟ تهیونگ :معلومه که چیزی شده!الکی که صدات نکردم😤این دختر خیلی جوونه😠چجوری اعتماد کردی که استخدامش کنی؟ منشی داشا: خ..خب اون خیلی اصرار کرد.تازه به نظرم قابل اعتماده😫😌.ایسول تو ذهنش: وااای خدا چقد بلند داد زد ترسیدم😐🤐.
بعد تهیونگ گفت:من چی کار کنم از دستت؟؟😤😡حالا برو. بعد به تو(ایسول) گفت: خب اشکال نداره. حالا درمورد خودت بیشتر بهم بگو.😒 تو: خب باشه ولی درمورد چی بگم اول؟🙂 تهیونگ: خب اول بگو پدرو مادرت کین و شغلشون چیه؟.. از زبون تهیونگ: دیدم وقتی این سوالو از دختره کردم خیلی ناراحت شد. خودمم شک کردم ولی ازش پرسیدم:چی شد؟ چیز بدی پرسیدم؟(اینو با لحن بی احساس گفته) بعد تو گفتی: اممم خب نه ولی من پدر و مادرمو خیلی وقت پیش از دست دادم و..😥😔😖 بعد حرفشو قط کردمو گفتم.......
خب ممنون که تا اینجا باهام بودید.😊 خیلی قراره داستان عاشقانه بشه. پس لطفا لطفا حمایت کنید.ممنون😉🤗🙏 اگه لایکا بالا ۱۸ تا بشه ادامه ش میدم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلییییییییی قشنگ بود کم مینویسی اگه یکم طولانی تر باشه عالیه و یه چیزی جوابتو دادم که قضیه تهیونگ و پدرشو دادم💜💜💜💜💜
عررررررررررررزز بی تی اس امروز کنسرت داشت و من تازه فهمیدم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭بلیطشم رایگان بود بازم عررررررررررررررر😭😭😭😭😭😭😭😭
چشم حتما 😃😊
آها دیدم واقعا ممنون خیلی خوبی😍😊☺🙂
نهههههههه کنسرت داشته یاااااااا خددااااااااا ممنننننننن نمیدونستم 😥😥😥😥😥😫😫😓😓😓😓😓😓😓😓😧😧😧😧😧
اگه میخوای بدونی دقیقا چه اتفاقایی برای اعضا میوفته میتونی وبتونشو بخونی اسمش : نجاتم بده . هست
کجا باید پیداش کنم؟؟؟؟
اگه میشه بگو ممنون 🙏 😊
یکی توی سایت مانهوافا هست که برای من نمیدونم ورا باز نمیکنه یه سایت دیگه هم هست که اسمشو نمیدونم تو اینترنت بزنی : وبتون نجاتم بده ) میاد