
پارت دوم داستان Teles of miraculous.
از زبان مرینت:تو گربه سیاهی؟باورم نمیشه .این غیرممکنه . اخه ما وقتی داشتیم با گوریزیلا می جنگیدیم من تو و آدرین رو کنار هم دیدم ??.گفت:اون یکی از طرفدار هام بود که ، نقش منو بازی میکرد.هنوز کلی سوال از آدرین(گربه سیاه)داشتم که یهو..
یک پیر مرد با یک لباس چینی قدیمی اومد و گفت:مرینت دوپان چنگ صاحب یکی از جعبه های معجزه گر و صاحب معجزه گر کفشدوزک،من کاهن اعظم محفل نگهبانان معجزه گر هستم?،اومدم تا با خودم جعبه ی معجزه گری که تو صاحبش رو ببرم.مرینت:اما استاد فو من رو به عنوان نگهبان انتخاب کرده ، و ارز پوزش من اون رو به کسی نمی دم??.
از زبان آدرین .
جناب کاهن اعظم ببخشید ، شما همش میگین دختر کفشدوزکی لیاقت نگهبان بودن رو نداره . دختر کفشدوزکی چطور می تونه به شما ثابت کنه که کاملا لیاقت این کار رو داره ??؟گفت:باید اون وتو هر کدوم قدرت هاتون رو با معجزه گر دیگر متحد کنید وبا صاحب معجزه گر ققنوس مبارزه کنید . اگر پیروز شدید معجزگر ققنوس به شما اهدا می شه ومیتونین جعبه معجزه گر خودتون نگه دارین ولی اگر شکست خوردید باید همه اینها مال من میشه.
از زبان مرینت :
گربه ، چیکار کنیم ?. گربه سیاه :مجبوریم پیشنهادش رو قبول کنیم.بعد با اون پیر مرد قرار گذاشتیم فرداشب همین موقع همین جا آماده مبارزه ایم??. بعد اون یک پرتال باز کرد و رفت. به آدرین گفتم:فردا تعطیله و باید کل روز رو تمرین کنیم. آدرین گفت باشه فقط معجزه گر مار رو برای من بیار ، چون اینطور که بوش میاد مبارزه سختی در راهه . بعد باهم خداحافظی کردیم و به سمت خونه حرکت کردم.
پریدم تو اتاقم و گفتم :خالها ... تا خواستم بقیشو بگم پدرم گفت:دختر کفشدوزکی چه خوب شد که اینجایی مرینت ، دخترم نیست. یه لحظه وایستا ببینم. تو خودت اینجا چیکار میکنی؟گفتم چیزه ... چیز.... فکر کردم یک دزد تو اتاقه اما انگار اشتباه می کردم???.نگران دخترتون هم نباشید الان چند کوچه اونور تر دیدمش داشت بدوبدو میومد خونه، خبب حالا که دزدی اینجا نیست من برم . خداحافظ??. سریع رفتم جلوی در خونه و در زدم .بعد که رفتم تو بابام گفت دیگه درنیا ، جون به لب شدیم و از این حرفا.
بعد رفتم خوابیدم. فردا بلند شدم، به مامان و بابام گفتم میخوام برم با یکی از دوستام درس بخونم و حول و حوش ساعت ۱۰ میام?.بعد معجزه گر مار رو برای آدرین و معجزه گر زنبور رو برای خودم برداشتم.بعد باهم حسابی تمرین کردیمتا ساعت ۹ شد روی برج ایفل رفتیم پیرمرد اومد و مارو با خودش برد.
امیدوارم لذت برده باشید.نظراتتون رو کامنت کنید.
فردا منتظر شما ، هستیم.??
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود
افرین دادی خوب مینویسی
اااااااا من دارم تست هات رو پیش میبرم ولی قرار بود اینبار جبران کنی که نشد خب باشه دفع بعد بعد عالی بود ممنون🙏🌹
سلام. پارت چهارم مننشر شد.
من که دوست نداشتم
سلام به همگی. من نویسنده هستم.پارت ۳ منتشر شده. ولی متاسفانه به خاطر بعضی مشکلات عکس
نداره. پارت یک هم Teles of miraculous 1نام داره.ممنون که مارو همراهی میکنید
آخه سریع پیرمرده اومد .وقت برای تعجب نموند
پارت 3 رو زود تر بزارید ممنون???????????????
خیلی عالی بود ممنون
بی صبرانه منتظر فردام
بد نبود اما وقتی هوییت هارو فهمیدن زیاد تعجب نکردن خیلی بد بود که تعجب نکردن لطفا درست کن تا طرفدار داشته باشی