از این ب بعد قراره اتفاقا هیجان انگیز تر بشن و شخصیتا هم بیشتر بشن.. خب بریم ک بخونیم این یکی پارت رو😉🤗
*پارت دهم چرخ گردون* از زبون *آرسین* تو افکارم غرق بودم که یهو ب خودم اومدم و دیدم لیوانم تو دستام نیس.. با بهت سرمو چرخوندم و در کمال ناباوری دیدم نسکافه عزیزم دست هلناییه که رو اوپن کنارم نشسته و با خونسردی داره میخورتش صبر کن ببینم اصن این کی اومد ک نفمیدم؟ من ــ تو کی اومدی نسکافمو بده بینم هلنا ولی با نیش باز در حالی که لیوانو بم میداد گف ــ اینقد غرق تو فکرات بودی نفمیدی عزیزم.. همونطور که لیوان ب دست اروم اروم عقبی راه میرفتم سمت سینک ب این فک میکردم که عزیزم دقیقا چنتا فوش میخورد؟ هلناــ لازم نیس اینقد فک کنی گلم فق یادت باشه فوشایی ک عزیزم میخوره از عشقم و جگرم کمتره.. چپچپ نگاش کردم و خاستم نسکافه رو بخورم که دیدم تمام محتویات توش رو خورده..
من ــ هلناااا.. خیلی بدی میدونی چق زحمت کشیدم برا درست کردنش؟؟ هلنا اروم از اوپن پرید پایین و گف ــ ب من چه برو یکی درست کن بعدشم مگ تو از دهنی بدت نمیومد.. نیشخندی زدم و لیوانو گذاشتم رو سینک.. همونطور ک اروم اروم ب سمتش میرفتم گفتمــ وقتی از هواپیما پیاده شده باشم و سردردم هلاکم کرده باشه حاظرم دهنی هرکسیو بخورم.. هلناــ حتی دهنی پیرزن پیرمردا؟؟ بچهکوچولوهارم میخوری؟؟ صورتمو جم کردم و گفتمــ به جز اونا.. ولی الان مهمترین چیز فلا رسیدن حساب یه گربه شیطون که«نگاهی ب موهاش که ب خاطر کلاه هودیش رو شونههاش ریخته بود کردم و با ابروهای بالا رفته ادامه دادم» کِی موهای هایلایت شدهت تا کمرت رسیدن؟؟ هلناــ هوی من صاحب دارم اقائه انقد هیز بازی درنیار و موها قشنگمو چش نزن در ضمن موهام هایلایت نیستنننن..
با لبخند خبیث به هلنا که حالا به یخچال چسبیده بود نزدیکتر شدم، دستامو دوطرف صورتش گذاشتم و در چندسانتی صورتش پچ زدم: اونوقت صاحبت کیه؟؟ کهمن هیزم اره؟؟ داشتم باش شوخی میکردم و میدونستم از اینکه یکی اینقد بش بچسبه بدش میاد به خاطر همین اینکارو کردم ولی تو چشاش میدیدم که ترسیده ولی یهو با اخم دستاشو رو سینهم گذاش و هلم داد عقب و اروم گف: ارسین میدونی بدم میاد برو عقب... با وجود تلاشاش به سانتم تکون نخوردم و لبخندخبیثم عمیقتر شد.. با یه دستم دستاشو از رو سینهم برداشتم و با دست دومم کمرشو گرفتم و ب خدم نزدیکترش کردم.. صورتمو سمت هلنایی که حالا بهم چسبیده بود بردم و تا خاستم حرفی بزنم یهو صدای سرفه های مصلحتی یکی اومد ک زود هلنا رو ول کردم و ازش فاصله گرفتم..
ــــــــــ از زبون *هلنا* کامل به ارسین چسبیده بودم و نمیدونم چرا ولی یهو ترسم گرفته بود با اینکه میدونستم ارسین قصد شوخی رو داره.. صدای سرفهها متعلق ب یه جنس مذکر بود و همین باعث بهتم شد چون تو خونه فق ارسین و ما دخترا بودیم.. سرمو برگردوندم که با 4 جفت چشم روبهرو شدم.. ارشام با شیطنت بمون خیره شده بود و مهراب همونطور که زبونشو رو دندون نیشش داشت میکشید ابروی چپش رو بالا داده بود و نگامون میکرد... یهو جیغی از خوشحالی زدم و دوییدم سمت هانا و کاتیا که با شیطنت داشتن نگامون میکردن.. از اونجایی ک منو هانا اصلا ب هم سلام هم نمیکنیم فوری رفتم سمت کاتیا و اونو بغل کردم.. آرسین با بهت ــ شماها مگ شرکت نبودین؟ ارشام ــ سلام واجبههاا منــ شماها کِی اومدین؟؟ هاناــ والا عرضم ب حضورت که قرار بود سوپرایز بکنیم و ا اونجایی که مهراب کلید خونه آرسین رو داش موقع ب قول خدت هیزبازی اقا ارسین رسیدیم...
ای خدا بگم چکارت نکنه ارسین منی ک ب قول ایلین«خواهر ارسین» عنصری از خجالت توی وجودم نیس از خجالت مطمئنم مث این کارتونا صورتم عین گوجهس... آرسین ــ نه نه بچهها موضوع اونطوری که فکر میکنین نیست.. مهراب درسته ک سرد و مغروره ولی شیطنت هم داره و الانم با همون شیطنتش گف: بله تو درست میگی ولی من میگم کاش این ارشام سرفه نمیکرد چون صحنه جالبیو از دس دادیم... کاتیاــ اوهوم کمکم داشت مثبت 18 میشد.. من با حرصــ عه بسه دیگه تازه اومدن کرماشون فعال شده.. بشینیم یکم رفع دلتنگی کنیم.. با این حرفم بچهها با خنده و مهراب بدون هیچ لبخندی نشستن و ارسینم با چشمک موذی ای که بهم زد رفت نشست... باش اقا ارسین دارم برات... خب بریم سراغ توصیف یا همون اسکن کردنشون... ارشام که چشاش سبزه و پوستش جوگندمیه موهاش مشکیه و اگه بخام راستشو بگم یکمی دختربازه.. درست مثل مهی ولی فقط درحد دوستی و بیرون رفتنه... مهراب که عشق هانا ب حساب میاد چش ابرو مشکیه... چشاش اینقد مشکی و براقه که هر وقت بشون نگا کنی غرق میشی توشون... یه چال لپ رو لپ راستش داره و یه چالم رو چونهش.. پوستش سفیده ولی نه اونقدر سفید عین گچ دیوار نه خوبه ملایمه... خب دیگه چی بگم؟؟ در کل بگم هم جذاب و خوشتیپ و خوشکله و هم مغرور و اخمو.. ولی هانا عاشق همین غرور و جذابیتشه و همین اخماش!!
بریم تو کار اسکن کردن کاتی یا همون کاتیا که دختردایی منه.. چش عسلی/قهوهای... تو این مایهها... موهای شکلاتی... لبا قلوهای پوستش سفیده.. بینی متناسب با صورتش.. قدش بلنده.. «کلا اگ یکی از من کوتاهتر پیدا شد معجزهس» و بازم ازم بزرگتره... و اما هانا.. هانا ک دخترعمومه.. چشاش آبی اطلسیه«دقیق همون رنگی ک عاشقشم🤭😂» پوستش سفیده.. موهاش قهوهای روشنه.. لب و دماغشم متناسب با صورتش.. 24سالشه فک کنم.. چیه خو انتظار ندارین که براتون سن دقیقشو حساب کنم.. هاناــ چیه هی نیم ساعت داری لبا منو اسکن میکنی.. من ــ برو بابا فق داشتم میزان تغییراتت تو این یه سالو حساب میکردم.. کاتیا عین بز بلانسبت شما سرشو اورد جلومون و گفــ چی میگین ب منم بگین... هاناــ گمشو کاتی سرشو عین بز اورده عه ادبت کو خاهر؟ کاتیــ زهرمار دوس داری منم بگم هانی؟؟ منــ هوی نه خیرم فق من بش میگم هانی نبینم ب زنم چش داشته باشی... هاناــ خدایا منو از دس اینا نجات بده.. راستی هلی رفقات کجان؟؟ من ــ وای بچها یادم رف... *این داستان ادامه دارد* دوس دارین جای کی باشین؟😉❣️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)