10 اسلاید صحیح/غلط توسط: heeun انتشار: 4 سال پیش 41 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این تست درباره ر زندگی سه تا دوست و بی تی اسه اسم من کیم سو هیئونه و اسم بهترین دوستم کیم رزا و دختر خالم که مثل دوستمه پارک سئو
قراره تابستون امسال با اومدن دختر خالم از تهران برای کل تعطیلات ترکونده شه و رزا هم میا پیشم 😁
خیلی خوشحالم برای امشب من میرم دنبال رزا و بعد باهم با بابام میریم فرودگاه دنبال سئو
خب حالا که گفتم قراره چیا بشه بریم سراغ داستان
کل روز در حال تمیز کردن اتاقم و خونه بودم چون خونمون سه تا طبقس و پله میخوره میره بالا باید هر سه طبقه رو تمیز میکردم و کردم تا اینکه ساعت ۷ شد رفتم اماده شدم اول رفتیم دنبال رزا بعد هم سئو تو ماشین کلی همو بغل کردیم و حرف زدیم
تا اینکه رسیدیم خونمون رفتیم ساکاشونو گذاشتن تو ااقم و لباسامونو عوض کردیم
رزا : بچه ها بشینین اتک ببینیم؟😀
هیئون : اره خیلی خوب میشه😆
سئو : اره 😁
بعد رفتیم تو حال و تلوزیون رو روشن کردیم و گوشیمو وصل کردم به تلوزیون و یک فصل کامل اتک رو دیدیم
مامان بابامم رفته بودن بیرون
بعد من و رزا رفتیم تو اشپز خونه که یه چیزی درست کنیم که یهو سئو یه جیغ رنگی زد
من و رزا با دو رفتیم پیشش
بچه کپ کرده بود
هیئون : چته ؟؟
رزا : بچه آیا جن دیدی
سئو : بی..بی..بی.. تاس
هیئون : چی ؟ یعنی چی بی بی بی تاس
رزا : فکر کنم منظورش بی تی اسه اره ؟
سئو : آ.. آ..آ.. آره دارن میان
هیئون و رزا : کجا میان؟؟
سئو : اهواز برای کنسرت 😖
منم خشک شدم تا ده دقیقه فکر میکردم کر شدم که چیزی نمیشنوم
بعد گفتم وایسا وایسا باید بیان پیش ما
سئو : چجوری
هیئون : میدونم رو یکی میتونم حساب کنم 😎
سئو و رزا : رو کی ؟
هیئون : باباییم بابام به خاطر شغلش دوست زیاد اینور اونور داره من یکی از دوستای بابام خلبانه میتونیم به اونم بگیم کمک کنه ( واقعا یکی از دوستای بابام خلبانه )
رزا : خب عالی شد از الان تعطیلاتمون به چوخ رفته
من و سئو بهش چشم غره رفتیم که ازین حرفا نزنه
رزا : باشه بابا نخورید من و با نگاهتون حالا
بعد که بابام اومد خونه رفتم ت اتاقش داشت با گوشیش کار میکرد
کل قضیه رو گفتم
بابام : خب الان چه کنم مگه من کاری ازم بر میا
هیئون : بابا چطو...
بابا : باش باشه نمیخوا بگی یه جوری حلش میکنم ولی یه سوال راستی
هیئون : بله؟
بابا : من و مامانت فردا داریم میریم مسافرت تو چجور میخوای هفتا پس بیاری تو خونه من اصلا نمیزارم
هیئون : بابا میرن طبقه بالا میخوابن فقط برای غذا میان پایین
بابا : هوووف نمیتونم قول بدم اگه نشد ناراحت شی پس قول نمیدم
هیئون : ممنون بابا این بهترین هدیه تولد قرن تاریخه برام
بابا : باش شب بخیر
رفتم تو دم در اتاقم تصمیم گرفتم یکم سئو رو سر کار بزارم که مصلا بابام قبول نکر 😂
با یه قیا فه ی پکر و پوکیده رفتم تو
سئو: میدونستم قبول نمیکنه
هیئون: خب اخه..ولی قبول کرد 😁
سئو : ووااااااااااییی خیلی خوب شششششد
هیئون : باشه اروم باش اره منم خیلی خوشحالم
رزا : خب چی کنیم الان ؟
سئو : من با گوشیم کار میکنم
هیئون : خب رزی بیا بریم گیم بازی کنیم
رزا : چی بازی کنیم ؟
هیئون : مورتال کمبت
رزا: اوک عالیه
سئو :خب فقط صداشو کم کنید من تمرکز داشته باشم
رزا : چشم
بعد یه دفعه بابام اومد
بابام : خب بخوابید دیگه نباید امشب بیدار بمونید
هیئون : چشم الان یه دور بازی کنیم میریم لالا
بابا : باش ولی زود
رزا : چشم عمو
بعد یک دور بازی رفتیم رو زمین خوابیدیم چون سئو خانم با لنگاش کل تخت رو اشغال کرده بود
من زود خوابم برد چون رزا داشت با موهام بازی میرد برام مثل ماساژ بود بار همین خوابم برد تو بغل رزا 😍( نمیدونید چه حس خوبی داره وقتی شب میار برا خواب خونمون بعد تو بغلش خوابم میبره ) ولی بگم من فقط ۱۲ سالمه تو داستان ۱۸ سالمه
ساعت ۶ صبح گوشیم زنگ میخورد
منم هی تو ذهنم فوشش میدادم بخاطر صداش 😂
اتاقم تاریک بود و چشمام تار میدید چیزی نمیدیدم ولی جواب دادم
هیئون : الو
بابا : الو سلام
هیئون : سلام بله چه شده این موقه ی روز
بابا : مگ خواب بودی
هیئون : با اجازتون بلی
بابا : پس اگه نمیخوای ابروت بره پاشو تا قبل ساعت ۱۲ اون طویله رو جمع کن بی تی اس اومد ابرومون نره 😂
هیئون : یعنی ؟... واقعا شد قبول کردن
بابا : اره هر چی باشه بهتر هتله برای همین قبول کردن
هیئون : ووی بعد باهات حرف میزنم بابایی بای
بابا : خدافظ
بعد پاشدم سئو و رزا رو بیدار کردم و تا ساعت ۱۱ و نیم کل خونه رو به هر نحوی بود جمع کردیم
بعد تا اومدم بشینم آیفون زنگ خورد
هممون استرس گرفتیم
رفتم پای آیفون :😐پست چی بود وسایلی که برای لئو گربم سفارش داده بودم اومده بود
سئو : عجب اینکه پیکه
به حرفش محل نزاشتم و جواب ایفون رو دادم و وسایل رو اورد بالا و تحویل گرفتم
دوباره تا اومدم بشینم ایفون زنگ خورد
هیئون : ای وای دنیا با نشستنم مشکل دارن
رفتم پای ایفون طرف کلاه و عینک داشت با ماسک نفهمیدم کیه
هیئون : بله ؟
نامجون بود 😖
نامجون : سلام من نامجونم شما خانم کیم هستید ( به کره ای گفت )
هیئون : بله بله اومدم
سئو : ووویییی اومدن؟
هیئون : اره پاشید یه لباس درست درمون بپوشید
بعد رفتم پایین در رو باز کردم
تهیونگ جلوم بود
تهیونگ : سلام خانم کیم
هیئون : 🙂 خشکم زده بود
تهیونگ : آم.. سلام
هیئون : آآ م ببخشید سلام من هیئون هستم
تهیونگ : خوشبختم ،بچه ها بیاین
اعضا : اومدیم
بعد اومدن تو و باهام سلام کردن
نامجون : ببخشید مزاحمتون میشیم برای یه مدت کوتاه
هیئون : نه بابا چه مزاحمتی خودمون خواستیم بیاید اینجا
جونگ کوک : فقط میشه.... بریم تو خونه؟ خیلی گرمه اینجا سوختم
هیئون : اوه ببخشید بفرمائید ازین طرف
ج.ک : ممنون ( جونگ کوک رو ج.ک مینویسم )
وقتی رسیدیم بالا همه نفس راحت کشیدن اینگار خیلی گرمشون بو
رفتیم تو اتاقاشونو نشونشون دادم
اینگار از اتاقاشون خوششون میومد
بعد اینکه لباساشو نو عوض کردن
اینگار خسته و خوابالود بودن برای همین خوابیدن
من و رزی هم رفتیم لباس عوض تاپ شلوارک پوشیدیم و نشستیم پای گیم بعد چند دقیقه بازی
رفتیم تو اشپز خونه و ناهار تقریبا اماده بود یکی اومد پایین
نامجون بود
نامجون داشت با تعجب نگاهمون میرد
من یه نگاه کردم به رزا ای وای هنوز تاپ شلوارک پامون بود
من و رزا که فهمیدیم که چه گندی زدیم با جیغ رفتیم تو اتاق
من رو تاپم پیراهنمو که سیاهه و جلو دکمه داشت پوشیدم و دکمه هاشو باز گذاشتم با یه شلوار لش خاکستری رزا هم پیراهنشو که سیاه بود با یه شلوار جذب مشکی پوشید بعد رفتیم تو حال اعضا هم بیدار شدن
هیئون : اقای مجون شتر دیدی ندیدی
رزا : بخدا اگه کسی از قضیه بویی ببره ها
نامحون با خنده : اوک 😂
بعد رفتیم ناهار بخوریم من نشستم کنار رزا و سئو هم کنار رزا بود تهیونگ دیقا نشست کنار من
هیئون ( تو ذهنم ) : چرا نشست اونور 🤐 هیجا نبود کنار من چرا اخه چرا بایسم کنارم نشست 😨
تهیونگ : هیئون میگم اسم این غذا چیه بنظر خوشمزس
هیئون : چیزه اسمش یادم نیست 😨آم عه
رزا : عدس پلو
هیئون : اره همین که این گفت
رزا و سئو : 😐 وات ده ف.ا.خ دختره دیوانه شد
بعد ناهار همه پاشدن منم رفتم تراس و اینا رو نشون اعضا بدم وقتی رفتیم بالا گفتم
هیئون : خب الان باید وایسید اینجا من برم سگمو بزارم تو اتاقکش که نپره بهتون
ج . ک و جی هوپ و جیمین باهم : اوخی ما عاشق سگیم 😍
جین : من ترجیه میدم اگه سگ بزرگیه برم اونور با ایستم
هیئون : اخه بزرگه نژادش داگو ئه
یونگی : وویی منم دوس دارم داگو
تهیونگ : آم من می ایستم پیش در ( جایی که منم بودم 😨)
بعد درست اومد ایستاد کنارم
هیئون : بنظرم با ایستید یه گوشه که نتونه بندازتتون رو زمین
ج.ک : من میتونم از پسش بر بیام
هیئون : مطمئنی
ج.ک : بلی
بعد که در رو باز کردم سگم گانر مثل تیر از تفنگ شلیک شده پرید رو جونگ کوک
ج.ک : یااااااااااااااا کمک
هیئون : ای خدا ، 😧 شروع شد باز ،،، گاااننر ( با عصبانیت و جدیت کامل گفتم و ترسید ) 😡
هیئون : از روی ایشون برو کنار
گانر هم ترسید رفت یه گوشه
بعد بدو رفتم سمت جونگ کوک میلرزید
هیئون ( با بغز) : ببخشید 😢
ج.ک : چرا من ببخشید نباید لج میکردم ببخشید
بعد گریه کردم و جونگ کوک بغلم کرد
ج.ک : اسکال نداره
تهیونگ اون پشت یه سرفه مصنوعی کرد که جونگ کوک ولم کنه بعد پاشدم و دست جونگ کوک رو گرفتم و بلندش کردم
سئو : چه صحنه ی عاشقانه ای 😆
هیئون : چی گفتی 😡
سئو : 🤐هیچی گفتم سلااام
هیئون : بیا اینجا ببینم گوساله بعد افتادم دنبالش و تا اومدم از پله ها برم پایین یهو ..
خب دیگه من جای حساس کات میکنم بقیش میره ی برای پارت بعد ن هفته ی اینده کلی امتحان دارم برای همین ممکنه پارت دو یکم دیر بیاد ☺😧ببخشید
خب خدافظ لایک و فالو و کامنت یادتون نره ها ❤🗻بای
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (7)