10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🤐🤐🤐🤐 انتشار: 4 سال پیش 279 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
من اومدم دوباره🙋🏻♀️♥️♥️
لباس ا/ت👆😁♥️♥️
اینم دنیل.(اگه شخص خاصیه من نمی شناسمش😅🤦🏻♀️)
اینم رستوران😁♥️
خریدمش،راستش اصلا حوصله ی گشتن نداشتم.رفتم سمت ماشینش.سوار شدم.باید قبلش تمام خط و نشون هام رو براش می کشیدم:منو ببین،بهت گفتم،دست به من نمی زنی،اگر زدی اصلا اهمیت نمیدم که جلوی کوک هستم یا نه،خوب ضایعت می کنم،فهمیدی؟!...دنیل:باشه بابا،فهمیدم،چندبار میگی؟!یکم هم لطیف تر باشی بد نمیشه!!....ا/ت:به شما آمریکایی ها اعتمادی نیست!🙄بریم؟!...دنیل:بریم...و رفتیم تو،تا چشمم بهش خورد رومو کردم اونور.آقای جونگ کوک شما که با علاقه ی قلبی ازدواج نکردین چرا الان اینجایین؟!با گفتن این حرف تو ذهنم یه پوزخند تلخ زدم و رفتیم نشستیم.پشت بهشون نشستم چون می دونستم قرار نیست این نگاه های برزخیم به دنیل رو پنهان کنم.نمی دونم چرا ولی اصلا ازش خوشم نمیومد و من وقتی از کسی خوشم نیاد دیگه اصلا نمی تونم جلوی خودمو بگیرم و مثل بقیه باهاش رفتار کنم!تو افکار خودم بودم که دنیل منو به خودم آورد:چیزی نمی خوری؟!..به منو نگاه کردم.اصلا غذاها رو نمی شناختم!برای همین تصمیم گرفتم برای اذیت کردن دنیل گرون ترینش رو انتخاب کنم😁با این تصور یه لحظه خندیدم که هر کی منو می شناخت می دونست قراره پدرش درآد!😁نگاهش کردم:اینو می خورم...دنیل:چیه؟...ا/ت:نمی تونم بخونمش🤔خودت ببینش دیگه!..دنیل:باشه،،وایسا این چیه؟!...ا/ت:چیه؟!غذای مورد علاقه می خوام بخورمش...دنیل:باشه.پولشم خودت میدی..ا/ت:ببخشید من کیف پول نیاوردم.😁..دنیل:من که می دونم هدفت چیه ولی باشه🙄....مکالممون تموم شد همینجور بیکار داشتم با وسایل روی میز ور می رفتم که دوباره حرف زد:اگه اینجوری ادامه بدی میفهمه که همه چی الکیه...ا/ت:خب چی کار کنم؟!درمورد چی حرف بزنم؟!..دنیل:نمی دونم.یکم از خودت بگو،از ایران بگو،خیلی موضوعات هست که می تونی بگی....ا/ت:امممم🤔تو اول بگو که بعد من بگم...دنیل:باشه..خب من....
اینقدر حرف زده بودیم که دیگه رسیده بودیم به خاطرات خنده دار اون.اون می گفت و می خندید منم به یه لبخند بسنده می کردم.شاید خیلی خنده دار بودن ولی خب از بچگی به من یاد داده بودن که بی صدا بخندم.مثل این اشراف زاده ها که دستشون رو به شکل خاصی جلوی دهنشون میگیرن و میخندن😅🤦🏻♀️دنیل:میگما..ا/ت:هوم؟!...دنیل:تو منو یاد این پرنسس های دهه ی ۹۰ میندازی!..ا/ت:😅.دنیل:چرا اینقدر رسمی هستی؟!یکم راحت باش.ما قراره خیلی باهم کارکنیم...ا/ت:خب...من یخم دیر وا میشه به خصوص اگه مخاطبی مثل تو باشه..دنیل:چرا مگه من چمه؟!...ا/ت:یه پسر آمریکایی!از این بدتر؟!..دنیل:این دشمنان تو با ماها از کجا میاد؟!..ا/ت:این یه رابطه ی دوطرفه هست!فکر نکنم شما ها هم همچین با ما خوب باشین یا بهتره بگم من که رفتار خوبی از شما ندیدم از اول فقط سنگ مینداختین برای همین اومدم انگلیس!..دنیل:خب شاید گیر آدمای درستی نیوفتادی!..ا/ت:شاید شما هم گیر آدمای درستی نیوفتادین!..دنیل:چرا ما؟!...ا/ت:خب شما از ما خوشتون نمیاد،من بقیه رو نمی دونم ولی من از کسی که ازم خوشش نیاد خوشم نمیاد!...دنیل:خب چجور فهمیدی من از تو خوشم نمیاد؟!..ا/ت:(چپ چپ نگاهش کردم)نه،بیا خوشت بیاد!پرو!..و دوباره خندیدیم.می تونستم نگاه های سنگینش رو روی خودم حس کنم ولی اهمیت ندادم.سعی کردم یکم ذهنم رو دور کنن از این دردسر جدید.این نانی چجوری دنیل رو ول کرد؟!این که پسر بدی نیست!بی لیاقت!😒
از زبان کوک:نگاهش می کردم.با اینکه پشتش به من بود ولی از تکون های ریزش و خنده های چندش اون پسره فهمیدم داره خیلی بهشون خوش میگذره.چچوری تونست منو فراموش کنه؟!اینقدر براش راحت بود؟!داخل افکار خودم بودم که با اون صدای چندشش حرف زد:بهش توجه نکن!ول کن!....دیدی چقدر راحت فراموشت کرد؟!تو هم فراموشش کن!..چجوری؟!من چجوری کسی که دوست دارم رو فراموش کنم؟!من اونو می شناسم و مطمئنم از آدامای بور خوشش نمیاد ولی چرا الان داره اینجوری رفتار میکنه؟!دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم سراغش.وقتی با تعجب نگاهم می کرد یه لحظه غرق چشماش شدم ولی نه!یادت نره برای چی اومدی!...کوک:تو اینجا چی کار میکنی؟!..ا/ت:شام می خورم!واضحه!..کوک:این کیه؟!...ا/ت:یکی از دوستام...کوک:با دوستت میای اینجا؟!..ا/ت:انتظار نداری که با شوهر نداشتم بیام؟!..مشخص بود که داشت تیکه می انداخت ولی اهمیتی ندادم:همین الان پاشو!..ا/ت:اگه نشم چی؟!..دیگه نتونستم تحمل کنم و دستشو گرفتم و دنبال خودم کشوندم.
از زبان ا/ت:وقتی دستمو کشید زیاد حرف نزدم و دنبالش رفتم.به اندازه ی کافی آبروریزی کرده بود!تا اینکه منو برد بیرو و نگاهم کرد:می فهمی داری چی کار می کنی؟!..ا/ت:به نظرت من کاری که نفهمم رو انجام میدم؟!...کوک:جواب سوال رو با سوال نده!(تقریبا فریاد زد که مجبور شدم چشمام رو ببندم تا از شدت ضربه هایی که با صداش توی صورتم می کوبید رو کم کنم.عصبانی شده بود.خیلی!)کوک:چرا اینجایی؟!..ا/ت:برای چی میان رستوران؟!(آشفته نگاهم می کرد.می تونستم بدون سوال هم جوابشو بدم ولی چون گفت بدون سوال جواب بده من با سوال جواب دادم!)...کوک:چرا این کار رو با من می کنی؟!هوم؟!...چجوری تونستی اینقدر سریع فراموشم کنی؟!🥺(با چشمای اشکی نگاهم کرد که منم نگاهش کردم.اولین بار بود که با میل خودم داشتم نگاهش می کردم.تا حالا اینقدر دقیق به چشماش نگاه نکرده بودم.چقدر قشنگ بودن!اونم داشت نگاهم می کرد.وقتی مقصد نگاهش رو دیدم با انگشت اشارم عقب کشوندمش که به خودش اومد.از ماشین پشت سرم فاصله گرفتم و نگاهش کردم:تو الانان زن داری!به جای اینکه اینجایی برو پیش زنت!زنت!..کوک:چرا اینقدر اینو تکرار می کنی؟!تو که میدونی این فقط یه ازدواج اجباریه!!(به رستوران نگاه کردم و یه پوزخند زدم)کاملا مشخصه اجباریه!..و رفتم تو و رو به دنیل گفتم:بریم...دنیل :باشه!..کیفمو برداشتم و رفتیم بیرون توی رده رفت نگاهش کردم که به یه نقطه خیره شده بود.تو فقط خیره شو!و سوار ماشین شدیم.تو افکارم غرق بودم که دوباره حرف زد:چی شد؟!اون هنوزم دوست داره و این کار رو راحت تر میکنه!..ا/ت:کددم کار رو؟!..دنیل:جدا شدنشون رو میگم!..ا/ت:خب اون منو دوست داره!نانی که تو رو دوست نداره چرا داری براش دست و پا میزنی؟!..دنیل:من دوستش دارم!..ا/ت:چه دلیلی!ببین قرار نیست هر کی هر کس رو دوست داشته باشه بهش برسه!الان من به کوک رسیدم؟!نه!خب یه مثال واضح روبه روته بعد تو هنوز تو افسانه و داستانی؟!..دنیل:همه ی عاشقا به هم میرسن اگه تسلیم نشن!..ا/ت:ولی اون عاشقت نیست!اون یه بی لیاقته که به جای اینکه کسی که دوستش داره رو بینه رفته سراغ یکی دیگه و داره زندگیشو خراب میکنه!وقتی لیاقت نداره نچسب بهش.یجوری رفتار نکن که فکر کنه کیه!می دونم مثال خوبی نیست ولی تو اگه یکی رو به خودت نیازمند کنی همش بهت می چسبه ولی اگه بهت نیاز نداشته باشه ولا میکنه!تو اونو بی نیاز کردی!بفهم اینو!...دنیل:شاید حق با تو باشه ولی من نمی تونم😔..ا/ت:🙄چون احمقی!ببخشید اینو میگم ولی حقیقته!حالا هم من دیگه میرم.من از این کاری که میکنیم پشیمون نیستم ولی تو بعد از این حرف های من یکم فکر کن!به خودت هم ارزش بده!باشه؟!...دنیل:باشه🙂..ا/ت:آفرین.خداحافظ!🙋🏻♀️..و رفتم تو.
از زبان دنیل:نگاهش کردم که رفت تو.کوک چطور بهش خیانت کرد؟!این دختر یه فرشتست!وقتی به حرفاش فکر کردم یه لحظه خندم گرفت.لحنش مثل مادری بود که می خواست بچشو بزنه، تو نگاهش مهربونی بود و پشت حرفاش هم حرف های منطقی!چجوری اینقدر در عین جدی بودن مهربونه؟!خوش به حال کوک که همچین کسی دوستش داره!و با به یادآوردن نانی ناخودآگاه یه آه کوتاه کشیدم😔
خب اینم تموم🙋🏻♀️❤❤ببخشید اگه از قبلیا کم تر بود.🥺❤❤
لایک و نظر یادتا نره!😉❤به نظرت چی میشه؟!❤❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
ممنوننممممم❤❤❤❤
سلام این پسری که عکسشو برای دنیل گذاشتی پسر امین حیایی هستش
به نظرم قراره ا.ت و دنیل عاشق هم بشن و کوک از نانی جدا بشه
نظر جالبی بود🤔❤❤🥰
رو دنیل کراش زدم هعی...
😅😅
خیلی عالی
ممنون❤❤
نویسنده جان چرا ایقدر استرس وارد میکنی؟ چرا کاری میکنی فشار خونم بره بالا؟ ما آدمیم که زود استرسی میشه ولی بدون شوخی واقعا عالی مینویسی. من تقریبا نصف فن فیک ها و داستانای اینترنتی راجع به بی تی اس رو خوندم. حتی داستانای خارجی رو که تو یوتیوب هم هستن رو میخونم و میتونم به جرعت بگم که تو یکی از بهترین نویستده ها هستی. خیلی داستانت عالیه. نکته به نکته توضیح میدی و کاری میکنی که آدم واقعا حس کنه که تو اون موقعیته یا شاید من خیلی جوگیرم😂😂 در هر صورت خیلیییییییییییی داستانت عالیه
خیلییییی ممنونم 😍😍😍
چون خودم هم اوجا با شخصیت ها زندگی می کنم😅😍😍😍🙏🏻🙏🏻
عالی بود ونیلی همون پسر امین حیایی که اسمش ارا حیایی هس😹💔
اِ!!!نمی دونستم😅🤦🏻♀️
جرررر پای پسر بازیگر ایران به رمان بی تی اس وا شد😹😹😹😹😹
عالی بود مث همیشع⛅✨
😂😂😂خوبه گفتین🤦🏻♀️😂
در راهه❤❤
عالی بود دنیل پسر امیر حیایی هست 😹💔
واقعا؟!😮🤦🏻♀️ای خدا!!😅🤦🏻♀️
عالی بود🌹
پارت بعدی رو سریع بزار
راستی عکسی که برای دنیل انتخاب کردی یه بازیگره اسمش دارا حیایی،پسر امین حیایی هست و یکی از فیلم هایی که بازی کرده اسمش از سرنوشت فصل2و3 هست (فصل 1 نیست)
زود پارت بعد رو بزار🙏🏻
ممنونم❤❤
برم بعدا ببینمشون🚶🏻♀️ممنونم بابت اطلاعات🙏🏻😅❤❤
واییی عالی بود
آخی کوکی🥺 نانی اگه وجود خارجی داشت به جرم قتلش به زندان میرفتم 🔪☺️✌️دنیلم خوبه نانی بی لیاقت زندگی خراب کن💔😡
ممنونم🌸🌸❤❤
کاملا باهات موافقم👍🌸😅