
اینم پارت هفت امیدوارم لذت ببرید. منتظر پارت بعد باشید. نظر بدید ممنون میشم.?
از زبان ادرین: امروز انقد بابام بهم گیر داد که نرو مدرسه اخرش تبدیل شدم و تا مدرسه مجبور شدم بدوم . ناپدری مزخرف. واقعا نمیفهمم چرا هنوز بهش میگم بابا. دو سال پیش فهمیدم واقعا بابام نیست. امروز برنامه ها دارم . اول میرم برای اسم نویسی چون بازیم حرف نداره. بعدش از مدرسه میزنم بیرون و منتظر لیدیم میمونم. وقتی اومد بیرون هم میبرمش پیش آندره و با هم بستنی میخوریم.
زنگ خورد. خانم بوستیه: بچه ها میتونید برید ولی برای جلسه بعد گزارشتون یادتون نره. بچه ها: چشم خانم بوستیه. زود دویدم و دقیقا پشت معلم از کلاس خارج شدم یک دفعه یه نفر از پشت بهم برخورد کرد. ادرین: آخ
اون یارو: وای من واقعا متاسفم قصد بدی نداشتم. ادرین : مشکلی نیست. نگاهی بهش کرد یه پسر با موهای بلوند و پوست سفید و چشمای آبی بود درست شبیه کلویی.پاشد و خودشو تکوند و ادامه داد: ادرین?? یارو دست ادرینو گرفت و گفت: جاناتان. دوستام بهم میگن جان.
ادرین: خوشوقتم. اوه ببخشید من دیرم شده باید برم. مرینت: ادرین؟ ادرین : سلام مرینت . دوستم جاناتان البته تازه با هم آشنا شدیم.من باید برم دفتر مدیر. مرینت: سلام جاناتان.من مرینتم. راستش منم میخواستم برم دفتر مدیر بیا با هم بریم. جاناتان : سلام مرینت.باشه . پس بیاید سه تایی بریم چون منم میخواستم بیام دفتر مدیر. ادرین و مرینت: حتما.
با همدیگه به سمت دفتر مدیر راه افتادیم . مرینت و ادرین برای بازی رایانه ای ثبت نام کردن و جاناتان برای مسابقه شطرنج. جاناتان رفت و مرینت و ادرین موندن. مرینت: ادرین. حالت خوبه؟ نباید میومدی مدرسه. ادرین: اره خوبم. در ضمن من فرار کردم. مرینت: وای پس حتما دارن دنبالت میگردن. ادرین : اره . ولی پیدام نمیکنن. مرینت: چرا؟
ادرین: از مکس هولوگرامشو قرض کردم و یه هولوگرام جای خودم گذاشتم تو اتاق.الان داره استراحت میکنه. مرینت: فکر خوبیه. ادرین: مرینت میشه بعد مدرسه بریم بستنی بخوریم. مرینت: ببخشید ولی کلی کار دارم نمیتونم بیام. ادرین : باشه ولی اگه کارات زودتر تموم شدن بیا. مرینت: باشه . مگه الان میخوای چیکار کنی که اینطوری صحبت میکنی؟ ادرین: فرار
مرینت : وای ادرین اما اینطوری تنبیه میشی. ادرین: نه . نگران نباش. اگه شدمم اشکال نداره. ادرین رفت و مرینت نگاهش کرد و براش دست تکون داد. مرینت رفت پیش آلیا و گفت: آلیا خوبی ؟ آلیا: آره دختر عالیم . مرینت: چرا؟
آلیا: یه خبر داغ و دست اول دارم برات مادر کلویی ازدواج کرده و پسر دار شده و اسم پسرش هم جاناتانه میگن اومده مدرسه ی ما . مرینت: عکسی ازش داری؟ آلیا عکس جاناتان رو بهش نشون داد. خودش بود. دقیقا عین کلویی ولی فرم صورتش فرق داشت. مرینت: من دیدمش آلیا: یه مدل تازه کار و رقیب ادرینه. مرینت : واقعا؟ آلیا: آره.
جاناتان از اونور مدرسه سمت مرینت اومد و گفت: مرینت مرینت: اوه سلام جاناتان. جاناتان: بهم بگو جان. دنبالت بودم مرینت: برای چی؟ جان: برای کار مرینت: چه کاری؟ جان: مگه تو طراح نیستی؟ مرینت: بله . هستم . یعنی خواهم شد. طراح ادرین اگرست. جان: خب ببین من میخوام کاراتو ببینم . چون ازت تعریف زیاد شنیدم.
مرینت: ام... باشه. بعد مدرسه خوبه؟ جان: آره . میتونیم پیش آندره بستنی هم بخوریم. مرینت: آره. خوب میشه. زنگ مدرسه خورد. کت نوار به ادرین تبدیل شد و جلوی در مدرسه ایستاد تا مرینت بیاد. اما یکدفعه یه چیزی دید که احساسات منفیش زیاد شد.
مرینت و اون پسره جان داشتن میرفتن با هم یه جایی. ادرین تعقیبشون کرد البته به عنوان کت نوار. دید که با هم بستنی خوردن و خندیدن و کار ها و طراحی های مرینت رو دیدن. احساسات منفی کت نوار همینطور زیاد و زیاد تر شد و هاکماث اونو حس کرد.
کت نوار: اون به من گفت وقت نداره اما با اون پسره میره بیرون? هاکماث: اوه مثه اینکه گربه کوچولوی ما عصبانیه. آکومای من بیا از خشم این گربه به نفع خودمون استفاده کنیم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ممنونم
سلام سازنده تست هستم . ممنون بابت نظراتتون. خیلی بهم روحیه میده. پارت بعدی رو هر چه سریع تر سعی میکنم بزارم. متاسفانه تا فردا فکر نکنم بتونم بزارم ولی پس فردا حتما میزارم. دلیلش هم اینه که من خونه نبودم و اینترنت هم ضعیفه. ممنون که صبور هستید. و ممنون از تستچی.?
خیلی قشنگ بود چی شد ادامش؟؟؟؟؟؟؟??????
عالی بود منتظر پارت بعدی هستم
سلام خیلی عالی بود تورو خدا ادامه اش بده ?تست جدید منم سر بزن اسمش
من نمی خوام معجزه اسا باشم