های گایز ✋✋❤چطورین. باید بگم دفعه قبل پارت اول بود و خیلی ازش استقبال نشد ولی من پارت دو رو نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد . لطفا ایندفعه خیلی حمایت کنین😘😘❤💜
بعداز اینکه رئیس کمپانی رفت داداشم اومد خونه ( شما یه داداش دارین به اسم ارسلان و اسم اصلی شما ملیکا هستش ولی به یه دلیل نا معلوم اسمتون رو به هانا تغیر دادین .باید بگم داداشتون خیلی جذاب و خوشگل هست و 26 سالش هستش ) همه چی رو براش تعریف اونم خیلی خوشحال شد. من شب از مامانم و داداشم خداحافظی کردم چون فردا باید کلی کار میکردم و نمی تونستم خوب ازشون خدا حفظی کنم (میگین پس پدر چی شد😆😆باید بگم وقتی شما 13سالتون بود مادر پدرتون از هم جدا میشن و شما با مادرتون زندگی میکنین )
شب زود خوابیدم چون قرار بود فردا زود بیدار بشم .........___________________________________________________________فردا صبح : من صبح بیدار شدم صبحونه ام رو هنوز کامل نخورده بود که در زدن منم با لباس خواب رفتم در رو باز کردم. قیافت😱😱😨😨 از زبان برادرت : داشتیم صبحونه میخردیم که در زدن هانا رفت در رو باز کنه بعد از باز کردن در خشکش زد .رفتم ببینم چه خبره دیدم سه نفر خانم جلو در وایسادن با کلی وسیله . از زبان خودت : یادم اومد که از طرف کنپانی هستن دعوتشون کردم تو . (گریمور&دستیار گریمور$ طراح لباس#) اومدن داخل . & گفت : وقت نداریم باید زود کارامون رو انجام بدیم . رفتیم تو اتاق من نشستم رو صندلی . درست 3 ساعت ارایشم و مدل موم طول کشیدو رسیدگی به پوست (شما خیلی زیبا هستید فقط شما رو خیلی کم ارایش کردن ) بعداز اون همه ارایش....
خب خب تا الان داستان چطور بود 😎😎 میدونم میگید چرا داستان رو قطع کردم باید بگم که ما نویسنده ها با خواننده ها مشکل داریم
بعداز اون همه ارایش درست فقط 3 ساعت انتخاب لباس پوشیدنش طول کشید . تو این 3 ساعت نزدیک به 100 لباس امتحان کردین. بعداز اینکه کارم تموم شد بهم یه چمدون دادن و گفتن برو وسایلت رو جمع کن . منم همین کار رو کردم . توی یه چمدون هرچی لباس داشتم گذاشتم و تو چمدون بعدی کتاب و البوم و وسایل بی تی اس گذاشتم .(شما فقط برا اینکه داورا شما رو بپسندن این همه اریش کردین و اینهمه لباس پوشیدین )( بزارین یه چیزی بهتون بگم. شما یه ایدل هستین ولی هیچکس نمی دونه و فقط به عنوان کار اموز دارین به کمپانی میرین که بعداز اینکه به کمپانی میرین اونموقع براتون میگم چطوری ایدل شدین ) بعداز جمع کردن وسایلام از خانوادم خدا حافظی کردم و رفتیم بیرون توی محله همه ی نگاه ها روی من بود وقتی یکم رفتیم جلوتر یه ماشین لیموزین سیاه اومد جلومون و من سوار شدم . تمام همسایه ها دهنشون باز مونده بود . رفتیم طرف فرودگاه وقتی رسید اقای رئیس هم اونجا بود. (من برای راحت تر بودن اسم رئیس کمپانی بهشون میگم رئیس) و جلوی یه هواپیمای شخصی ایستاده بود . من تعجب کردم چون نمی دونستم قراره با هواپیمای شخصی بریم
بعداز چند ساعت رسیدیم سئول . رفتیم یه جایی که اونجا چند تا ادم بودن شبیه داور ها بودن . بله اونها داور بودن و از همه ی ماجرا خبر داشتن . ما با هم اشنا شدیم و اون ها من رو قبول کردن و از من خوششون اومد.
بعداز اونجا رفتیم هتل . (شما قراره از فردا تو خوابگاه بمونید ولی الان چون هنوز وارد کمپانی نشدین توی هتل میمونید) رئیس : الان شما برید و استراحت کنید. من فردا میان دنبالتون تا بریم کمپانی تا با همه اشناتون کنم . تو : باشه منتظرتونم . و خداحافظی کردیم . من رفتم یه دوش گرفتم و بعد خوابیدم.

فردا صبح : با صدای الارم گوشی از خواب بیدار شدم . رفتم صبحونه خوردم و یه تیپ اسپرت قرمز رنگ زدم . ( عکس تیپت ☝☝)
رئیس اومد و بهم گفت باید باهام حرف بزنه . شروع به صحبت کرد . رئیس : شما باید تو ی کمپانی وقتی دارید خودتون رو معرفی میکنید باید بگید ایرانی هستید ولی 4 ساله تو کره زندگی میکنید و 1 ساله تو کمپانی وا جی کار اموزید ولی از اونجا خارج شدین و به کمپانی ما اومدین . 😶😶😶👉👉 قیافت . من : چشم رئیس حتما به حرفاتون عمل میکنم. رئیس: خیلی ممنون . راستی شما باید بگید که دیگه مسلمون نیستید چون اگه نگید هم واسه شما و هم واسه کمپانی خیلی بد میشه . سرم رو به نشونه تایید تکون دادم. رفتیم و سوار ماشین شدیم و به طرف کمپانی راه افتادیم . رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل ساختمان.
از زبان جان کوک : رسیدیم کمپانی از ماشین پیاده شدیم یهو دیدم یه دختر که درست مثل من تیپ زده بود همراه رئیس از ماشینش پیاده شدن و رفتن داخل منم رفتم داخل .............
خب لطفا لایک کنید خواهش . لطفا😢😢 اگه فالو کنی فالو میشه و اگه خواستین ادامه بدم لطفا بگید و از این پارت خیلی حمایت کنید . کامنت فراموش نشه . اگه این کارایی که گفتم رو انجام بدین من رو خیلی خوشحال میکنید و به من انرژی میدین
دوستون دارم خیلی .....💜💜😘😘 سارانگ هه ...❤❤😍😍 l love you❤💜💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه بده عالی بود🤩🤩🤩🤩🤩
خیلی عالی بود فوق فوق العاده مرسی ازت کیوتم شاید باورت نشه اما توهمین دوپارت داستانت خیلی ازت خوشم اومد شاید بخاطر ذهن متفکرت❤️😻❤️
بگو ک آجی میشی؟
خیلی ممنونم عزیزم .
باشه ❤❤💜💜😍😍
عالییییییییی بود لطفا پارت بعدی هم زود بزار😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
چشم حتما 💜💜