این داستان برای سرگرمیه. شاید پارت دوم بذارم ولی قول نمیدم ممکنه نذارم. اسمش بهترین گل است.اینو از خودم ساختم و امیدوارم خوشتون بیاد. سلام ناظر عزیز 💖
لطفا اگر کسی متن مشابه من نوشته داخل کامنت ها بگید چون من دوست دارم متن خودم رو داشته باشم و شبیه بقیه نباشه. خب بریم برای داستان؟ 💖 بریم😍
راستی اینم بگم داستان از زبان خودم میگم. و اسم یکی از شخصیت های میراکلس داخل داستان اومده اسمی جالب یه ذهنم نرسید. بیایید پایین میدونستم چرا اسمم بهترین گل است. ماجرایش را آلیا ریز به ریز برام تعریف کرده بود. اما حالا که قدرت جادویی نداشتم دیگر لایق این اسم نبودم. چند روزی میشد که قدرتم را از دست داده بودم. بگذارید از اول ماجرا بگویم. داستان از این قرار است که....
آلیا؟ بله؟ افسانه بهترین گل چیه؟ آلیا در حالی که فکر میکند میگوید. خب بعضی ها گفتن افسانه است. ولی من باور دارم که حقیقت داره. یک باغ هست که به نام بهترین گل معروفه. میگن بهترین گل اونجا است. ببین یه دختری یه دانه روی زمین میبینه. دلش میسوزه و تصمیم میگیره دانه را بکاره.اون رو توی باغی میکاره که تعداد کمی میگن توی همون باغه که گفتم. وقتی دانه میکاره و گل رشد میکنه به طرز عجیبی درخشان میشه. اون دارای جادو میشه و یکی از منبع های جادو میشه. میتونه همه گل ها رو جادویی کنه. اما گل ها دیگه نمیتونن بقیه رو جادویی کنن. فقط همون گل جادو میکرد حالا یادته؟تو هم جادوی زیبایی داشتی و بقیه رو زیبا میکردی ولی الان..... خب.... قدرتت رو از دست دادی. ولی تو همینطوری هم قشنگی. تازه. میتونی دختری که گل ها رو کاشته پیدا کنیم. اون به کمک گل بهت جادوی خوب و قشنگی میده. غصه نخور ستاره
میگویم من نمیام. اگر تو دوست داری میتونی بری و توی باغ زیباترین گل خودتو زیبا کنی. تو که این قدرتو تا حالا نداشتی لایقش هستی. نه من.بعد از اینکه زیبایی ام رو به رخ بقیه کشیدم همه فهمیدن من لایق اینا نیستم و زیبایی از من گرفته شد. آلیا گفت ببین ستاره. با ناراحتی چیزی درست نمیشه. باشه. اگر نمیای خودم میرم
داستان اینطوری ادامه پیدا کرد آلیا وارد باغ بهترین گل شد تعداد خیلی کمی آنجا بودند همه میگفتند این افسانه است وقتی چند نفر درخواست کردند اما درخواست شان پذیرفته نشد، به خانه برگشتند.نوبت به آلیا رسید آلیا گفت لطفا واقعی باش. لطفا. ستاره به کمکت نیاز داره. اون..... اون..... قدرتش رو از دست داده. وقتی جوابی نیامد و آلیا میخواست برگردد صدایی گفت سلام
آلیا گفت تو..... تو...... همون.... صدا گفت آره. من کسی هستم که دانه را کاشت. برگرد و منو نگاه کن آلیا برگشت چی...... چی...... چی...... ستاره؟ تو..... تو...... گریه میکنم آلیا تموم این مدت من همون دختر بودم. ولی...... ولی... بچه که بودم بعد از کاشتن گل وقتی به خودم اومدم دیدم گم شدم. مامان من منو بعد از دو هفته پیدا کرد. خبر نداشت این..... این من بودم که گل رو کاشته بودم. حالا که قدرتم رو از دست دادم دیگه لقب بهترین گل رو ندارم. نه ندارم
آلیا گفت تصورش سخته. حالا چجوری قدرتت رو به دست بیاری؟ گفتم قدرت مهم نیست. مهم اینه که من اشتباه کردم. نباید این کار رو میکردم. بقیه...... نمیدونن من همون دخترم. و نمیدونن همون دختر کسیه که به خودش مغرور بود. آلیا. منو ببخش
خب تا اینجا جالب بود؟ لطفا یذره استراحت به چشماتون بدید چند شماره دادید؟ ناظر عزیز لطفا اگر میشه رد نکنید من براش زحمت کشیدم 💖 بریم ادامه داستان
آلیا گفت ستاره گریه نکن. اسم خودت هم خیلی قشنگه. حتما نباید تو رو اونجوری صدا کنن.آرزو کن زمان به عقب برگرده. از کسانی که باهاشون بد رفتار کردی معذرت خواهی کن. گفتم با اینکه میدونم فایده نداره اما باشه
خب تا اینجا جالب بود؟ لطفا یذره استراحت به چشماتون بدید چند شماره دادید؟ ناظر عزیز لطفا اگر میشه رد نکنید من براش زحمت کشیدم 💖 بریم ادامه داستان
گفتم شاید اشتباه متوجه شدی آن روز از کسانی که بد رفتار کرده بودم عذر خواهی کردم فردایش چهره ام زیباتر شد آلیا دیگر شکی نداشت ستاره..... تو.... تو..... زیبا شدی
جادویم دوباره به من برگشته بود من خدا را شکر کردم و از آلیا بابت کمکش تشکر کردم با غصه خوردن چیزی درست نمیشه به جاش به راه حلش فکر کنیم 😊 پایان پارت اول و ممکنه پایان کل داستان باشه. البته شاید.
اگر دوست داشتین کامنت بذارید و بگید داستانم خوب بود یانه. کامنت کاملا اختیاریه. اگر دوست داشتید بکنید. اصرار نمیکنم. فقط اگر دوست داشتید لطفا کامنت بذارید دوست دارم بدونم داستانم چطور بود. حالا هرطور مایل هستید 💝
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
راستی این اولین چیزی هست که داخل تستچی گذاشتم تا حالا نداشته بودم. امیدوارم بخونید و لذت ببرید
سلام. لطفا اگه خواستید کامنت بدهید و نظرتون رو در مورد داستانم بگید.