Moamma y eshg 21

از دید مارینت 👈👈 خیلی دلشوره داشتم ساعت چهار عصر شده بود و آدرین نیومده بود 🥺🥺🥺 به همه ی خطاش و به عمو جان و جیت زنگ زدم ولی هیچکدوم هیچ خبری ازش نداشتن 😭😭😭😭😭 تو حیاطمون که بیشتر شبیه یه باغ بود قدم میزدم هی از چپ به راست از راست به چپ 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️ بعضی وقتا هم گلا رو بو میکردم تا یکم آروم تر شم اما نمیشد خداییش ☹️☹️☹️ دلم نمی‌خواد تو اولین ماموریتم گند بزنم به همه چی و همه چی خراب بشه 😢😢😢 اما بیشتر از ماموریت نگران خود آدرین بودم 🥺🥺🥺🥺 دلم میخواست فقط بفهمم رفته بیرون و الکی قدم بزنه و دیر برگشته اونوقت یه تار مو روی سرش نزارم 😡😡😡😡 (وجی : خیلیم خوب میکنی 😡 ولی پسرم گناه داله خو 😢😢😢 ... ماری : غلط کرده که گناه داره 😡😡 دل من اینجا داره مثل سیر و سرکه می جوشه و از جاش کنده میشه که اون گناه داره 🥺🥺🥺 به درک خو ) .... داشتم همینجوری قدم میزدم که یهو ....

یکی صدام کرد : بانو مارینت 🙃🙃 ..... برگشتم سمت صدا که پیتر و اون خانوم خدمتکاره که تازه استخدام کرده بود رو دیدم 🧐🧐🧐 راستش دیدن اون دو تا با هم یکم که نه 70% برام تعجب آور بود 😳😳😳 آخه پیتر همچنین آدمی نیس که با خانوما گشت و گذار کنه ☹️☹️☹️ حالا با این خانومه با کن اسمشم نمیدونم همش 3 سانتی متر فاصله داره 🙁🙁🙁🙁🙁..... جوابشونو دادم و گفتم : هوم ؟!؟!😕😕😕 ..... خدمتکار : ما از ....

ما از آقای آدرین خبری و پیدا کردیم 🙂🙂🙂 ..... یهو مثل یه جوجه اردک بالا و پایین پریدم و گفتم : چ .... چه خبری ؟؟ 😟😟😟 تو رو خدا لطفاااااااااااا بهم بگین 😭😭😭😭😭 ...... پیتر : گلم با ما بیا تا بهت بگیم 🙃🙃🙃 .... و راه افتادن منم بدون حرف پشت سرشون راه افتادم 🚶‍♀️🚶‍♀️ ..... از خونمون خارج شدیم و یکم اونور تر یک ماشین از اینا که شیشه هاش دودیه همون لیموزینو میگم 🙃🙃 رفتن سمت اون منم دنبالشون راه افتادم الان فعلا و در حال حاضر فقط آدرین برام مهم بود و نه احد و ناس دگری 🥺🥺🥺🥺🥺 ..... در لیموزینو (همون ماشین درازا دیگع 😁😁 اسمشو درست گفتم ؟؟😕🙃❤️) پیتر برام باز کرد و من توش نشستم که یهو .....

یه نفر از سمت راست و یکی هم از سمت چپ ماشین کنار من نشستن و دستامو گرفتن هر کدوم دست سمت خودشو گرفت 😳😳😳😳😳 ....... پیتر و خدمتکار هم سوار شدن که گفتم : ع...عمو پیتر چه خبره اینجا 🥺🥺🥺 اینا چرا منو گرفتن 😟😟😟 ..... تلاش کردم که دستامو از تو دستاشون بیرون بکشم ولی نشد و اونا دستامو محکم تر گرفتن 😟😟😟😟 پیتر گفت : عزیزم ببخشید مجبورم این کارو کنم مجبورم وگرنه هیچوقت همچین کاری نمی‌کردم 😔😔😔 لطف کن تو هم تقلا نکن نمیتونم بزارم که بری 😓😓😓😓 ...... داد زدم :

ولم کنین عوض*یا 😡😡😡😡 پیتر یعنی چی نمیتونم ولت کنم و مجبورم 🥺🥺🥺 لعن*تی با من چیکار داری آش*غال عوض*ی چی میخوای از جون من 😡😡😡😡 پول 💸💸💸 ؟؟؟ چقدر میخوای بگو تا بهت بدم 😡😡😡😡 ...... پیتر : بهت گفتم تقلا نکن بعدشم من هیچکدوم از اینا رو نمی‌خوام 🙁🙁 من فقط دخترمو می‌خوام همین 😓😓😓 ..... دخترش ؟؟ یعنی چی دخترش ؟؟ اینکه اصلا زن ندارع که دختر داشته باشه 😐😐😐😐 خدایاااااااااااا من خیلی گیج شدم 😓😓 از یه طرف دلم واسه آدرین تنگ ش..... نه چیزع 😅😅 دلم مثل سیر و سرکه واسش می جوشه از یه طرف دیگه هم موندم اینا با من چیکار دارن 🥺🥺🥺🥺 .... هنوز داد میزدم که ولم کنید و برای فرار کردنم از دست این غول تشنا سعی میکردم که یهو ....

عمو پیتر گفت : بچه ها این دختره مثل اینکه نمی‌خواد آروم و ساکت بشینه سر جاش خودتون که میدونید باید چیکار کنید 😕😕😕 و رو به من گفت : ببخشید گلم کاری از دست من بر نمیاد متاسفم 😓😓😓 ..... یکی از اون دو تا غول تشن یه ظرف کوچیک که معلوم بود مال دارویی چیزیه از جیبش در آورد داروش مثل شربت بود 🙁🙁 یه پارچه ی سفید هم در آورد و یکم از اون دارو ریخت روش .... اون.... اون داروی بیهوشیه 😬😬😬 واقعاااااااااا ؟؟ خدایاااااااااااااااااااااااا 🤲🤲 ببخشید هر کار کردم غلط کردم فقط می‌خوام سالم و سلامت به خونم برگردم 🤐🤐🤐🤐 .... دستمال سفیدو آورد نزدیکم و خواست بزاره روی دهنم که نذاشتم و سرمو تکون دادم هی سعی می‌کرد ولی من نمیزاشتم که آخر اون یکی دیگه عصبانی شد و یکی زد جای رگ بیهوشیم و دیگه من هیچی نفهمیدم 😢😢😢 ..... از دید آدرین 👈👈

باورتون نمیشه که اگه بگم کدوم آش*غالی بوده 😳😳😳 خودم هنوز از وقتی که فهمیدم از شش تا سه تا شاخ هنوز رو کلم هست 🤐🤐🤐🤐🤐 ..... اومد نزدیکم و عکس مارینت رو نشونم داد و گفت : این عشقته دیگه مگه نه آقای فایزر ؟؟😏😏😏 ....... تقریبا داد زدم : کاری با اون نداشته باش عوض*ی 😡😡😡😡😡 .... گفت : عه که اینطور پس عشقته دیگه بعدم چطور جنابعالی نذاشتی من به عشقم جیت برسم الآنم من نمیذارم به عشقت برسی حضرت آقا 😏😏😏😏😏 ....... هوفففففففف این مایک جانسونه راستی (وجی : 😳😳😳ما ... مایک جانسون 🤐🤐🤐 اون که ماموره یکی از همکاراتون 😬😬😬 ) ..... گفتم : عوض*ی کاری به دخترا نداشته باش مسئله رو بین خودمون حل میکنیم 😡😡😡😡😡 .... با پوزخندی که روی لبش بدجور خودنمایی میکرد گفت :

تمام شد 🙃🙃🙃 دیگه اینجا جای حساس نبود که کات کردمااااا 😁😁 بود ؟؟😕😕 فعلاااااا خدافظ اجی جونیا ❤️❤️ و داداش گلا 🌹🌹