دوستان این داستانا پارتی نیستن و تو همون قسمت اول تموم میشن ولی اگه ادامشو می خواین بگین تا بزارم
قصه از زبان مرینته)بعد از اینکه با کمک گربه سیاه،کویین بی و ارباب شرارت و مایورا رو شکست دادیم من نگهبان معجزه گر ها شدم اولش نمی دونستم چی کار کنم اما بعد کلی فکر کردن تصمیم گرفتم هویتمو به گربه سیاه نشون بدم چون من نگهبان معجزه گر ها بودم و اگه مشکلی برای معجزه گرش پیش می اومد باید می اومد پیش من برای همین با هم قرار گذاشتیم که روی پشت بوم یکی از خونه ها قرار بزاریم ولی بهش نگفتم واسه چی وقتی رفتم سر قرار دیدم منتظرمه گفتم سلام پیشی گفت سلام بانوی من منم گفتم از کاری که الان می کنم متعجب نشو چون لازمه بعد گفتم..
20 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عکسی که گذاشتی مال داستان B.H.R است و داستانت بی روح بود باید تا اینا به هم برسن ما جون به لب شیم
عکسی که گذاشتی تقلب از داستان منه?