سلام نارنگیا .... خوب من تازه کارم و امیدوارم حمایت کنید امروز قراره براتون درباره ی سر گذشت زندگی ونگوگ صحبت کنم امیدوارم خوشتون بیاد و ببخشید بابت کاور 😔
ونسان ونگوگ در سال 1853 و در ماه مارس و در روز 30 ام در هلند متولد شد ونگوگ در گروت زوندرت هلند متولد و بزرگ شد و پدرش (اتئودوروس ونگوگ )یک کشیش و مادرش ( آناکر نلیا ) یک هنرمند بود ونگوگ درس وقتی که تنها 15 سال داشت به خاطر مشکلات مالی خانواده اش مجبور شد مدرسه را رها کند و در نمایندگی هنری عمویش ( کورنلیس ) مشغول به کار شود عمویش در یکی از شعبه های شرکت Goupil & cie در لاهه را داشت که در زمینه فروش آثار هنری فعالیت میکرد اما با این همه به مشتریان میگفت این آثار هنری ارزش خریدن ندارند ! و سرانجام او از کار خود اخراج شد .
ونگوگ پس از نقل مکان به لاهه عاشق یک زن بدکار و معتاد به الکل شد به نام ( سی نا ماریا هورنیک ) این زن همدم ، معشوقه و مدل ونگوگ بود . وقتی هورنیک دوباره به روسپیگیری پرداخت ، ونگوگ افسرده شد . ونگوگ در اواسط سپتامبر همان سال لاهه را به مقصد درنته منطقه ای متروکه در هلند ترک کرد . و در آنجا به طراحی و نقاشی از مناظر و افراد پرداخت .
ونگوگ در سنین جوانی علاقه ی زیادی نسبت به فرهنگ و هنر ژاپن داشت . چند وقت بعد در فوریه سال 1888 ونگوگ با قطار عازم روستایی به نام آرل شد این روستا در جنوب فرانسه قرار داشت . روز ها میگذشتند و ونگوگ هنوز در خانه زرد مشغول کشیدن نقاشی بود . به جای خرید غذا و وسایل نقاشی خود را تهیه میکرد .
در دسامبر سال 1888 ونگوگ در آرل فرانسه فقط میتوانست قهوه و نان تهیه کند . و او مرتبط احساس بیماری میکرد و بعد مشخص شد که او از سلامت روانی برخوردار نیست و چند ساعت بعد از آمدن برادرش تئو و دعوا با او به بیرون رفت و در حالی که خون از دستش جاری بود گوش بریده خود را به یک روسپی به نام راشل هدیه کرد و گفت از گوشش مراقبت کند
صبح روز بعد پلیس او را به بیمارستان منتقل کرد حال او خوب نبود و گاهی تشنج میکرد و در 7 ژانویه سال 1889 ونگوگ از بیمارستان مرخص شد
او پس از بریده شدن گوشش مورد حمله ی مردمان آرل قرار گرفت و مردم او را با نام یک آدم خطرناک صدا میزنند و سر انجام ونگوگ تصمیم گرفت در آسایشگاه روانی در من ری بستری شود . در ماه می سال 1890برادش تئو به ملاقاتش رفته و به گفت که باید درمورد امور مالی سخت گیری بیشتری کند ونگوگ از حرف های برادش اینطور برداشت کرد که تئو دیگر علاقه ای به فروش آثار وی ندارد ر صبح روز بعد روز بعد ونسان ونگوگ طبق معمول هر روز برای برای نقاشی کشیدن به بیرون میرفت اما این بار بایک تپانچار پر ! او گلوله ای به خود شلیک کرد اما اثر اصابت این گلوله نمرد و روز بعد او را غرق خون یافتند ..... ونگوگ به یکی از بیمارستان های اطراف منتقل شد . کمی بعد تئو به ملاقاتش آمد و ونگوگ از او خواست که او را به خانه ببرد
در 29 ژوئیه سال 1890 ونسان ونگوگ در آغوش برادرش در گذشت . و او در هنگام مرگ تنها 37 سال داشت . 6 ماه بعد تئو برادر کوچکتر ونگوگ که از بیماری خود رنج میبرد و با مرگ برادرش ضعیف شده بود در بیمارستان و در شهر اوترخت به خاک سپرده شد . اما در سال 1914 زن تئو که علاقه زیادی به آثار ونگوگ داشت و از علاقه ی ونگوگ و همسرش تئو خبر داشت جسد تئو را قبرستان اوور در کنا قبر ونسان منتقل کرد .
کمی پیش ، با همدیگه زندگی هولناک و پر فراز و نشیب ونگوگ را خواندیم ، امیدوارم خوشتون آمده باشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منم همینو پست کردم
خیلی خیلی خوب بود آفرین 😍🎀🥐🤎☕
ممنون از حمایتت کیوت 🎀🍓
خواهش می کنم عزیزم 🌌🤍❤