این داستان درباره صرفه جویی در آب هست امیدوارم از این داستان لذت ببرید❤
تابستان شده بود و هوای جنگل خیلی گرم بود. همه چاه ها و برکه ها از گرمای زیاد خشک شده بودند. به خاطر کمبود آب ، سلطان جنگل یعنی آقا شیره اعلام کرده بود که همه اهالی جنگل باید در مصرف آب صرفه جویی کنند و آب رو هدر ندند ، و تا وقتی که دوباره بارندگی ها شروع بشه همه میتونند فقط روزی یک ساعت صبح ها و عصرها از آب استفاده کنند. پس همه حیوانات باید مصرفشون رو مدیریت می کردند. همه حیوانات که فهمیده بودند مشکل کمبود آب جدیه شروع کردند به صرفه جویی کردن تو مصرف آب . اما بچه ها پروانه خال خالی هیچ توجهی نمی کرد و هر روز برگ گیاهانش رو با آب میشست و زمین رو آب پاشی می کرد. اون عاشق آب بازی بود.
همه حیوانات جنگل هر روز از پروانه می خواستند که آب کمتری مصرف کنه و آب رو هدر نده ولی اون همچنان با بی خیالی آب زیادی مصرف می کرد و آب رو هدر می داد. یک روز حیوانات پیش سلطان جنگل رفتند و از پروانه خال خالی شکایت کردند.
شیر به سراغ پروانه اومد و گفت:” پروانه ی خال خالی، تو خیلی کوچولو هستی و به آب کمی برای خوردن و حمام کردن نیاز داری ، پس چرا این همه آب مصرف می کنی؟ تو وقتی که آب رو هدر میدی و آب بازی میکنی بقیه حیوانات جنگل ناراحت و عصبانی میشن.. ”
پروانه گفت:” آخه من به گرد و خاک حساسیت دارم، وقتی گرد و غبار اطرافم باشه من مریض میشم و عطسه میکنم و نمی تونم به راحتی نفس بکشم.. به همین خاطر مجبورم اطراف خونه ام رو آب پاشی کنم..”
شیر گفت:” با این حال باید سعی کنی تا جایی که میتونی توی مصرف آب صرفه جویی کنی، می تونی به جای آب پاشیدن به گیاهان ، گرد و خاکشون رو با دستمال پاک کنی!”
پروانه ظاهرا قبول کرد ولی وقتی به خونه اش برگشت دوباره مثل قبل آب زیادی استفاده کرد و اون رو هدر داد.
حیوانات جنگل می خواستند دوباره به پیش شیر برن و از پروانه کوچولو شکایت بکنند. خرگوش که در نزدیکی خونه پروانه زندگی می کرد گفت:” عاقلانه نیست که برای هر کار کوچیکی سلطان جنگل رو به دردسر بندازیم. من یک طرح خوب دارم که هم پروانه خال خالی بتونه آب بازی کنه و هم آبی به هدر نره..”
همه حیوانات حسابی تعجب کردند. موش گفت:” چطور چنین چیزی ممکنه؟” خرگوش باهوش گفت: ” صبر کنید خودتون متوجه میشید” روز بعد حیوانات دیدند که خرگوش کوچولو چند تا چاله ی کوچیک، درست زیر درختی که خونه پروانه کوچولو بود کند و بعد هم دونه های سبزیجات رو داخل چاله ها کاشت.
با این فکر جالب خرگوش ، حالا هر وقت که پروانه ی خال خالی برگهای درخت رو می شست ،با آبی که به زمین می ریخت دونه هایی که خرگوش کاشته بود هم آبیاری میشد. پروانه کوچولو که چیزی از این موضوع نمیدونست هر روز کلی آب پاشی می کرد و برگهای درخت رو میشست و آبی که به زمین می ریخت سبزیجات رو هم آبیاری می کرد.
چند روز بعد جوانه های کوچیکی از دل خاک بیرون اومدند و باغچه سبزیجات زیر خانه ی پروانه شروع به رشد کرد. حیوانات جنگل از فکر خرگوش کوچولو و اینکه دیگه آبی هدر نمی رفت خیلی خوشحال شدند .وقتی که سلطان جنگل هم این موضوع رو فهمید خیلی خوشحال شد. همون موقع جوجه تیغی که در جنگل کنار اونها زندگی می کرد نامه ای رو از طرف کرگدن برای شیر آورد.
داخل نامه نوشته شده بود: ما در جنگلمون امسال هم مثل سالهای گذشته ،ورزشهای آبی رو در برکه بزرگ جنگلمون داریم. ازتون دعوت می کنیم که به عنوان مهمان در ورزش های آبی جنگل ما حضور داشته باشید.”
جوجه تیغی گفت:” اگر شما هم مثل ما “جشن جنگل” داشته باشید در این صورت هیچ کمبود آبی در جنگلتون نخواهید داشت
شیر گفت:” چی؟ جشن جنگل؟” جوجه تیغی گفت:” ما در روز جشن جنگل کلی نهال و درخت جدید توی جنگل می کاریم. ما همیشه از گیاهان و درختانمون به خوبی مراقبت می کنیم. از وسایلی که از چوب ساخته میشه به بهترین شکل استفاده می کنیم مثلا مدادها و کاغذها که از درختان بریده شده درست میشن رو درست استفاده می کنیم و هدر نمیدیم، تا از قطع کردن بی رویه درختها جلوگیری کنیم
به خاطر وجود درختها جنگل ما همیشه کاملا خنکه و نیازی به خنک کننده ی هوا نداریم. .مهم تر از همه اینکه ما آب باران رو جمع آوری و ذخیره می کنیم و از اون برای رفع نیازهامون استفاده میکنیم و این طوری هیچ وقت چاهها و برکه های جنگل ما خشک نمیشه و ما می تونیم حتی توی تابستان هم ورزشهای آبی داشته باشیم.” شیر گفت: ” چقدر جالب! پس ما هم باید بیشتر قدر درختهامون رو بدونیم. حالا دیگه ما هم تو روز جشن جنگل درختهای بیشتری توی جنگلمون می کاریم و آب بارون رو هم جمع آوری و ذخیره می کنیم .. ” حالا هم از کرگدن تشکر کن و بهش بگو من حتما برای دیدن جنگلتون و ورزشهای آبی پیشتون میام .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود خسته نباشی💘
میشه به پست آخرم سر بزنید؟مرسی🙏🏻