
ببخشید که دیر شد کلی کلی درس داشتم عاخع????
مامان:کجا گذاشتیش؟؟؟چرا گمش کردی ؟؟ایناهمش یادگاری بودن از زمان دانشجویی تا الان داشتمشون ولی تو چیکار کردی تویه شب به فناش دادی!!!!!!!!!!! من:مامان آروم قول میدم یکیشون بخرم برات مامان :با کدوم پول ؟؟با ماهیانت ؟؟همون که تا هفته اول هم دوام ندارعه!!!!سالی صحبت کافیه من واقعا ناراحتم خواهش میکنم برو بالا من: مامان عاخع .. مامان:برو بالا تو اتاقت .الاننن رفتم سمت اتاقم از کنار اتاق احمق رد شدم اومد بیرون با یه لبخند ژکوند نگام کرد و گفت :باید بیشتر حواستو جمع میکردی. رفتم سمتش بزنمش که درو بست
توی اتاقم رفتم به مارک پیام دادم و ازش خواستم که اگه کاری سراغ داره بهم معرفی کنم و به چند نفر دیگه هم سپردم چون هرچی فکردم دیدم با باقیمونده پولم فقط میتونم کاموا بخرم?.(چهارروزبعد تو راه برگشت از مدرسه) مارک :راستی سالی کار پیدا کردی ؟؟؟من:نه چطور؟؟! مارک :خوب یه خبر خوش من پیدا کردم ..من با خوشحالی :کجااا؟؟ مارک : همبرگر فروشی کاستو !!!من:اونجا قرارع چیکار کنم مارک: آشکین رو که یادته همون دختر حسابداره قرارع بره به مادربزرگش تو هند سر بزنه و تا اون موقع دنبال یکی میگرده که کارشو براش نگه داره و منم تورو معرفی کردم !! من:عالیه مارک عالیه و میپرم بغلش میکنم مارک :خودتو کنترل راستی شمارشو بهت میدم تا خودت باهاش صحبت کنی.
.....(دوهفته بعد).....دو هفته اس که اینجا یرغ کارم ؛کارم شده رو میز نشستن رو دکمه زدن کارت کشیدن فیش دادن و گرفتن لبخند و لبخندو لبخند لباس کارمم .....
اینجا همبرگر فروشی خوبیه معمولا شبا اینجا پر از عادمه مامانم هم یکم آروم تر شده ولی هنوز قهره باهام .همینطور رو میز نشسته بودم که صاحب کارم خانم کاستو (یه زن ۴۵ساله ولی بیبی فیس با قد بلند و خوش هیکل و موهای بلوند ) اومد داخل مغازه خوش تیپ شده بود یه لباس سر تا پای سفید پوشیده بود که بین سینه هاشو یه چاک باز بود و تا بالای نافش ادامه داره و یه کفش پاشنه بلند شیری رنگ اومد سمتم سلام مرد من: سلام و با یه لبخند بهش نگاه کردم و گفت:الان با خودت میگی چرا اینقدر به خودم رسیدم نه؟؟؟ من با خنده گفتم:شما واقعا یه ذهن خوانید !!! کاستو:خب راستشو بخوای امروز قرار دارم به یه آقای خیلی محترم و شیک اسمش میشل پیگله باید ببینیش خیلی تو دل بروعه و بعد رفت منم همش منتظر این آقای جنتلمن بودم یهو دین بند کفشم بازه خم شدم ببندمش یهو صدای جیرینگ در اومد سرمو بلند کردم گفتم :سلام خوش.. مردی که میدیم اون مردی بود که تو اون قلعه بود و دروباز کرده بود با دیدنش فقط سکوت کردم بعد خانم کاستو اومد با کلی شوق و ذوق بردش سر میز و کلا دل و قلوه میگرفت ازش منم کلا در حال مخفی کردن خودم بودم تا رفت کلی وزن کم کردم فردا که رفتم سر کار خانم کاستو بم گفت آقای پیگل آدرس خونمونو خاسته و اونم دادتش بهش.......
سرکارم بودن که خانم کاستو با یه پاکت اومد گفت :راستی میشل اینم بهم داد گفت بدمش بهت بازش که کردم فقط کم مونده بود سکته کنم اون......
درسته کلاه گیس مامان بود یه مقداری کثیف شده بود از خوشحالی سر از پا نمیشناختم تا پایان کارم از خوشحالی رو ابرا بودم وقتی رفتم خونه با خوشحالی کلاه گیسو به مامان دادم خوشحال شد وای به خاطر کثیفیش کلی غر زد سرم یهو گفت راستی برات یه چیزی اومده (امروز چقد چیز گیرم میاد ) یه دعوت نامه بود ....از طرف قلعه ? ........
یه کارت دعوت قرمز و مشکی بود و با خط خیلی خوشگلی برای فردا شب شام دعوت شده بودم هوفففففف از مامان بابا به بدبختی اجازه گرفتم و بعد رفتم سمت اتاقم (فردا شب) نگاهی به لباسم کردم که یه .......
سوار ماشین بابا شدم و از تپه رد شدم و وارد قلعه شدم در زدم و بعد در باز شد آقای پیگل به سمت داخل راهنماییم کرد کیفمم ازم گرفت و گفت :بفرمایید تو اتاق مطالعه تا آقا بیان.... نگاه کردم همون اتاقی بود که گلدونشو شیکوندم و حاش یه گلدون دیگه گذاشته بودن غرق فکر بودم که یکی پشت سرم گفت : با قبلنش فرق کرده درسته ؟؟؟ برگشتم و اون......
خوب بود عایا
??????????نظر لدفاا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود حتما بعدیشو بزار ?
دوتا سوال اخر مگه نوشتن انگلیسی بلد نیستی دومی میشه yes yes of course سومی هم میشه no i hited و توی سوال اخر okay این جوریه در کل عالی بود ولی این ایراد نیست ولی وقتی به فارسی مینویسیشون سخت خونده میشه
معلومه که با 17 سال سن انگلیسی تایپ کردن بلدم ولی فارسی تایپ کردنش باحال تره????
بچه ممنون میشم نظر بدید یا اگه پیشنهادی دارید بم بگید که تو قسمت بعد بهم کمک کنه
چرا نمیزاری پس؟ 😡