رهایم نکن p³

خوش اومدین...

آدرین: شب شده بود.ماری هم خوابیده بود.منم باید برم بخوابم ولی یه کاری نکردم احساس میکنم باید یه کاری برای مرینت انجام میدادم.واااای الان یادم اومد نامه😰رفتم تو اتاق و نامه روی زمین رو برداشتم نوشته بود:راز دومم اینه که من بانوی تو بودم یعنی همون کفشدوزک همون لیدی باگ همون باگابو.آره خودم بودم.ببخشید اگه گل هاتو قبول نمیکردم.یه حسی بهم میگفت گل رو نگیر دست خودم نبود. +چییی؟مرینت،لیدی باگ بوده،همون کفشدوزک،همون باگابو.بهم بگو این یه خوابه😭 _کاملا واقعیه... +مرینت،مرینت کجایی؟! _همینجام ولی نمیتونی منو ببینی.برو پیش ماری داره گریه میکنه. +قول میدی همیشه همینجا بمونی؟ _آره...

۳۰ دقیقه بعد: _آدرین،آدرین....بیدارشو....آدرین +نه نه نباید اینطوری بشه نههههه(توی خواب حرف میزنه) _آدرین عزیزم بیدارشو. +نهههههه...چیی چیشده مرینت خوبی؟ خداروشکر همش خواب بود مگه نه؟؟ _آره،اما برای تو. +یعنی چی فقط برای تو ها یعنی چی؟؟ _آدرین،تو باید به نبود من عادت کنی.باید بتونی ماری رو بزرگ کنی اگه سختت هست میتونی پیش مامانم بزاریش و بری سرکار بلاخره باید زندگی کنی نمیشه که همیشه همینطوری باشی‌اون بچه دو روز دیگه افسرده میشه با این بابایی که داره پس باید به نبود من عادت کنی لطفا به خاطر بچمون. +اما چجوری من از ۱۵ سالگی عاشقت بودم با تمام وجودم چجوری به نبودت عادت کنم؟تو از شیز جاست فرند تبدیل شدی به زنم.چجوری به من بگو؟

_آدرین لطفا اگه از الان به نبود من عادت کنی قول میدم همیشه پیشت باشم.یادته وقتی مامانت مرد چجوری به نبودش عادت کردی؟پس لطفا همین کارو کن. +باشه😔 _خب حالا اینارو ول کن نامه رو خوندی؟تیکی رو دیدی؟قول میدی وقتی دخترمون ۱۵ سالش شد اینارو بهش بدی؟ +آره خوندم،واقعا تو لیدی باگی،تو همون بانوی منی؟باعقل جور در نمیاد! _چرا اتفاقا با عقل هم جور در میاد.از وقتی که مردم میدونستم که تو کت نوار هستی همون پیشی کوچولو من❤️نمیدونی چقدر دلم برای اون روزا تنگ شده😔😢ای کاش هنوز پیشتون بودم.

+ای کاش.یک چیزی؟ _جانم زیبای من؟ +عاشق وقتاییم که اینجوری صدام میکنی❤️یه چندوقتی هست بچه بی قراری میکنه چرا؟ _(ذهن مرینت):😁ماری کوچولوی مامان بیا پیشم ببینم چقدر بزرگ شدی😍ای جونم با اون مامان گفتنت.۱و۲و۳ دالی! ♡:ما..ما😭😭😭😭 +پس همش تقصیر توعه مرینت کوچولو خیلی کودک درونت فعال شده مگه نه؟ _آدرین..!آدرین ماری...😰