میرزا حبیب الله شیرازی، متخلص به قاآنی، از شاعران دوره قاجار است. وی در ۲۹ شعبان ۱۲۲۳ قمری معادل با ۲۸ مهر ۱۱۸۷ شمسی، در شیراز متولد شد. در ۷ سالگی یتیم گردید و تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوایل جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و میدان تازهای برای کسب معاش پیدا کند.
پدر قاآنی، گلشن کرمانشاهی است و برادرزادهاش هم آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است. پسر قاآنی نیز شاعری با تخلص «سامانی» بوده که در ۱۲۸۵ ق از دنیا رفتهاست. قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و میتوان گفت شهرت شاعری او لطمه به شهرت او به عنوان یک حکیم دانشمند زدهاست. در حکمت او را همپایه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعیات مرتضی انصاری شمردهاند. از این رو فتحعلیشاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد و محمدشاه نیز قاآنی را «حسانالعجم» میخواند، زیرا آنچنان در قصیده سرایی توانایی داشت که مایهٔ شگفتی خوانندگان بود.
قاآنی شاید نخستین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات، کلام و منطق نیز استادی مسلم بهشمار میرفت، اما برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی نکرد و شعر را وسیلهای برای ارتزاق و تفنن میدانست نه هنر. او در ۵ شعبان ۱۲۷۰ معادل با ۱۴ اردیبهشت ۱۲۳۳ و در سن ۴۵ سالگی در تهران درگذشت. آرامگاه او در جوار عبدالعظیم حسنی در شهر ری قرار دارد.
از آثار مهم قاآنی شیرازی میتوان به اینها اشاره کرد: ۱ـ دیوان قاآنی (مجموعه ای کامل از اشعارش) ۲ـ پریشان (کتابی نثری با موضوعات اخلاقی و حکمی)
حکایتی کوتاه از قاآنی شیرازی: دزدی به خانهای رفت، جوانی را خفته دید. پردهای که بر دوش داشت بگسترد تا هرچه باید در وی نهاده بر دوش کشد. جوان بغلتید و در میان پرده بخفت. دزد هرچه گشت چیزی نیافت. چون مراجعت کرد که پرده را بردارد و بیرون رود، جوان را دید با هیبت شیران و هیبت دلیران در میان پرده خفته است. با خود گفت حالی مصلحت در آن است که ترک پرده گویم تا پرده از روی کار نیفتد. پرده را به خانه بگذاشت و از خانه بیرون شد. جوان آواز داد که «دزدا» در را ببند تا کسی به خانه نیاید. دزد گفت: به جان تو در نبندم، زیرا که من زیرانداز تو آوردم، باشد که دیگری رو انداز تو آورد!
شعری کوتاه از قاآنی شیرازی: دل شکسته من آهش ار اثر دارد دعا کنم که خدایش شکستهتر دارد ز سیم اشک و زر چهرهام توان دانست که شهر عشق گدایان معتبر دارد مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا تو عشق بین که مرا میر بحر و بر دارد دلم به زلف تو آهی کشید و جانم سوخت درست شد که به شب آه دل اثر دارد به چشم سرمه کشد یارب این بلای سیاه ز بهر مردم مسکین چه در نظر دارد بدین امید دلم در رهت به خاک افتاد که خم شود سر زلفت ز خاک بر دارد چنین که زلف تو از ناز سر فکنده به پیش محققست که بس فتنه زیر سر دارد سخن ز سنبل و نرگس مگوی قاآنی که زلف و چشم بتان حالت دگر دارد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
خیلی عالیی بود