آهنگ پیشنهادی:505
تو زیبایی؛مثل لاشه لطیف،آن هنگام که مردی با سنگ های اندوه در سینه اش میان فاصله سکوت و کلمات دست و پا میزند.از وقتی پیرامونش سرتاسر آکنده از غم شده،رغبتی برای درمیان گذاشتن افکارش با همنوعانش ندارد.بنابراین در دنیایی که سکوت دوست داشتنی همانند حیوانات از انسان ها فاصله گرفته،کلمات مشابه لاشه ها بر روی هم میفتند.خون بر روی دست ها جاری میشود؛انگار قتل سکوت کاملا دیدنی است.و با این حال مرد که زیر سنگ ها له میشود؛میخواهد با مرگ صمت به زیستن ادامه بدهد،با اندوهی که زیستن را میسر میکند،و با راوی ای که با لحنی خشن،این داستان خون و غم آلود زندگی را روایت میکند.
تو زیبایی؛مثل پنج قدم فاصله،به زیبایی عشق آن دو که ریه هایشان هوای مرگ را فرو میبرد.انگار آن ریه های از کار افتاده هنگامی که اکسیژن عشق را تنفس میکردند جوانه های عشق را بر خود می آویختند.عشق با فاصله میانشان شدت میگرفت؛عشقی ممنوعه که تنها دلیل آنها برای صبح کردن شب بود.برای اینکه این ممنوعیت را دور بزنند باید به دزدی رو میاوردند،پس آنها زمان روی پشت بام را دزدیدند،یک قدم کامل را به چنگ آوردند؛و برف ها را با خود همراه کردند.زندگی و مرگ با دیدن عشق آن دو به یک دیگر دل بسته بودند،و آنها تصمیم داشتند با وجود نیستی که ثانیه به ثانیه آنها را میدزدید عاشق باقی بمانند.
تو زیبایی؛مثل پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو،در جهانی که قطار زمان به سرعت به سمت آینده حرکت میکند.اما درحالی که بعضی از قطار جا میمانند و بعضی دیگر با چنان شدتی این راه را می پیمایند که اصلا متوجه مسیر نیستند.سروصدا بیشتر از خود افراد کوپه ها را پر کرده است؛آرام و قرار داشتن در چنین محیطی بنظر غیرممکن میاید.اما باید آموخت که دست در دست سکوت و اندیشه؛از پس این گردباد هیاهو برآمد.شاید حتی توانستیم همراه قطار پیاده روی کنیم!
تو زیبایی؛مثل شاید عروس دریایی،نیش هایی که مثل جوانه در کل بدن دختری شکوفه میزنند.این تصویر همیشه جلوی چشمانش تاب میخورد؛تا وقتی که دروغ و حقیقت این دشت زهر را تشخیص نمیدهد.انگار لب هایش هم توسط عروس های دریایی نیش خورده اند؛و او مجبور است درحالی که به آهستگی زجر میکشد با خاطرات شیرینش که حالا طعم درد میدهند زندگی کند.شاید اوست که باید دشت زهرها را کشف کند؛شاید هم باید از آن شکوفه های دردناک گذر کند،اما درنهایت تنها خاطرات برایش قابل لمس هستند.
نقش این اسلاید پیام بازرگان-
تو زیبایی؛مثل مردگان جوان میمانند،پازلی هزار تکه که یک مرگ ساده آن را رقم میزند.آتش جنگ پشت این تکه های پازل شعله میکشید.تصویر بزرگ پازل به مردی میرسید که زمانی،سیاست تقریبا دربرابر او سر خم کرد.اما ناگوار؛آن مرد تن به مرگ همراه معشوقش داد و با اینکه وجود خود را از دنیا پاک کرد؛اما تاثیراتش به وضوح برجای مانده بود.با جمع شدن تکه ها دور هم،تصویر آن مرد آشناتر و آشناتر میشود؛چهره مرده هایی که جوان مانده اند هم.
تو زیبایی؛مثل سه دختر حوا،اختلاف نظرهایی که از کتابخانه ها،نیش و کنایه ها،رفتارها،اندیشه ها،که میبارند.روشن فکرهایی که به داستایفسکی متوصل میشوند،خشکه مذهب هایی که جز دین حرفی برای زدن ندارند،آنهایی که آزادی کامل را میپرستند،فمینیست هایی که رهایی مطلق را نمیپذیرفتند؛و درنهایت ستاره نمایش جنگ عقاید که نمیدانست باید به کدام باور بگروید.نمایشی که زندگی در ترکیه را به طور کامل ترسیم میکرد.
تو زیبایی؛مثل جنایت و مکافات،ثانیه ای که تیغه تبر بر روی گردن پیرزن فرود آمد و خون زندگی مرد جوان را تسخیر کرد.تبی جنون آلود وجودش را فرا گرفت؛همانند جوانه جنایت که همه جای زندگیش ریشه کرده بود.عذاب وجدان او را آسوده نمیگذاشت؛و مکافات هیچ جا رهایش نمیکرد.سیاهی با پیرامونش اخت شده بود،حتی آن را همانند لکه ای بر وجود همه آدم ها میدید؛غافل از اینکه خود به سختی میتواند از دست آن چرکی رها شود.او زندانی میله های مکافات بود؛با زندانبان جنایت.
تو زیبایی؛مثل اختراع قوم یهود،سرگذشت یک ملت و یک دین که این روزها سرخط اخبار هستند.آغاز از هویت و ساخت ملت؛در ادامه مسیر تاریخ مواجه شدن با افسانه ها و پیدایش قوم،تبعید کاملا ناگهانی که آتش اعتراضات را برانگیخت،دورانی که حکومت های اطراف اسرائیلی ها تازه جان گرفته بودند،و در آخر به هویت باز میگردیم؛اما این بار هویت سیاسی.مردمی از جنس آرمان و رویا ولی با زبان خشونت؛که از کینه برخاسته اند."اگر تاریخ این ملت عمدتا یک رویا بوده باشد؛پس چرا رویاپردازی از نو درباره آینده را پیش از آنکه کابوس شود آغاز نکنیم؟"
تو زیبایی؛مثل زیبا صدایم کن،دختری که روز و شب هایش صورتی و زردند؛با زندگی ای که ممکن است از دید دیگران تلخ و سیاه بنظر بیاید.عمر مثل فوت کردن شمع کیک تولد میگذرد؛اما آن روز قرار بود با ذوق بسیار زیادی شمع فوت شود.باد انگار شلاق میزد؛ولی ستاره ها نزدیکتر از هرچیزی به نظر میامدند.از بالای آن جرثقیل،کیک تولد سقوط کرد؛اما شمع به خودی خود فوت شد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میگم چی باعث شد دلت بخواد ریلتو بذاری پوستر؟🙏🏻
چ--
من مطمئنم اینو قبلا توی اتاقک سیگار گذاشته بو-
ولیخب خسته نباشی عزیزدلممم💘
(دیگه خودت میدونی شاهکار مینویسی👐🏻)
بله گذاشته بو-
ممنوننن
وای منتشر شد هورررر-