پیش به سوی هنرستان

سلام به همگی...بعد یه مدت طولانی بلاخره تونستم بیام پست بسازم...امروز می خوام یکمی با فضای هنرستان آشناتون کنم😁 پس اول یه لبخند گندهههه بزن تا بریم که شروع کنیم:))) _____________________ [1404/8/9] - 5:45 -

خب اول اینکه باید صبح زود مثل همیشه با سختی و مشقت از خواب نازت دل بکنی... و تا ساعت دو هم که تو مدرسه بمونی و از خواب بعد از ظهرت هم بگذری🤧

بعد هم که جوجومو هر روز صبح بیدار می کنم😁اونم برای انتقام پنجشنبه جمعه ها منو صبح کله بیدار می کنه 😂👌🏻جیغاشم ماشاالله بلنده...موقع درس خوندنمم صداشو بالا تر می بره(نمی دونم روزی که خریدمش سرم به کجا خورده بود)

این پیشی هم که هر روز صبح می بینمش و همیشه هم درحال غذا خوردنه🥱

اینم عکس کارگاه ما(رشتم طراحی دوخته) کلا من فضای کارگاه رو خیلییی دوست دارم.چون هم بزرگه هم محیطش به آدم انگیزه میده....

اینجا هم کارگاه تصویرگریه...دوستم تو این رشتس و میگه که خیلی راحته و کلا هیچ درسی ندارن انگار...برعکس رشته ی من که داره پدرمو درمیارهههه... مثلا رشته تصویرگری کلا فیزیک و شیمی نداره...ولی ما امسال که سال دهمیم فیزیک داریم و سال بعدی شیمی اما دوازدهم دیگه هیچکدومو نداریم👌🏻حتی ریاضی هم نداریم😁

اینم از روپوش کارگاهمون که خیلی آدمو شبیه دکترا می کنه😂فک کنم سرمونو کلاه گذاشتن و رشتمون چیز دیگه ایه خودمون خبر نداریم...خلاصه که دیگه حسرت نمی خورم که چرا نرفتم تجربی😂

اینم از بچه های رشته ی خفن معماری که چون تو مدرسمون دارن یک راهروی دیگه می سازن اینا هم میرن اونجا آموزش میبینن...در کل رشته باحالیه به نظرم...

اینم از تراس قشنگمون که من هر دقیقه اینجا پلاسم...همه ی بچه ها زنگ تفریح میان اینجا می شینن زمین تکالیفشون رو انجام میدن

حالا بریم سراغ چیزایی که خریدم...رشته ی طراحی لباس پر خرج ترین رشته هنرستانمونه...یعنی من در کل تا الان یازده تومن وسیله خریدم...خیلی خرید نکردما ولی چیزایی که خریدم خیلی گرونن واقعا جیبم خالی شده دیگه...تازه هنوز پارچه نگرفتمممم،چرخ خیاطی نگرفتم،سردوز هم همین طور و ....

توی یک هفته تمام اینها رو باید تمرین می کردم و می کشیدم.فقط دو هفته ی کامل باید کله می کشیدیم😐حدود دویست تا کله کشیدم و دیگه شبا هم خواب کله می دیدم😢

بخاطر اینکه ما دو تا معلم تخصصی داریم،هر کدوم تکلیف جداگانه و زیااااد می دن ، که ما مجبوریم تا دو نصف شب الگوی لباس و دامن بکشیم و طراحی کنیم...به همین خاطر خیلی وقتا سر کلاس خوابمون می‌بره و خداروشکر اون معلمی که معلم دانشگاه بوده و الان به ما درس میده ،این موضوع رو درک می کنه می زاره بخوابیم یا هر موقع که بخوایم می تونیم از کلاسش خارج بشیم ولی خب خیلی معلم سخت گیریه و سریع درس میده

من فکر می کردم توی هنرستان به گوشی بردن خیلی گیر نمی دن ولی...اشتباه فکر می کردم😂یک روز اومدن تو کلاسمون و گفتن که خودتون بیاید گوشی هاتون رو تحویل بدین وگرنه اگه ما بگیریم ازتون ،تا شهریور تحویل نمی‌دیمش...ما هم از اونجایی که خیلی حرف گوش کنیم و بچه ی خوبی هستیم رفتیم خودمون با دستای خودمون گوشی ها رو تحویل دادیم...در مجموع بیست تا گوشی روی میز معلم جمع شده بود معلممون از تعجب داشت شاخ در می آورد بخاطر اینکه قبلش داشت ازمون تعریف می کرد که بچه های من خوبن گوشی نمیارم و ازین حرفا😂😂👌🏻و در نهایت بعد اینکه تحویل دادیم معاون اومد ازمون تعهد گرفتتتت و زنگ آخر گوشی هارو دادن بهمون

تازگیا دیگه مانکن کشیدن از نیم رخ و حرکت دست و پا و سایه زدن رو هم یاد گرفتیم و باید بگم خیلی سخت نبود واقعا آسونه...ولی اینکه معلما میگن ده تا مانکن بکشید جلسه ی بعد بیارید،خیلی بی انصافیه واقعا!!

هر کی گفته طراحی لباس رشته ی آسونیه...سختتتت در اشتباهه...تو یک هفته حدود هفت نفرمون رفتیم زیر سرم.از شدت بی خوابی و خستگی هر روز سر درد داریم و کلا رشته ایه که شب بیداری داره و تازه ما هنوز به دوخت نرسیدیم ولی وضعیتمون اینه

این الگوی بالاتنه هست که مدلش ساتنه و خیلی سخت نیست کشیدنش اما باید فرمول های زیادی رو حفظ کنیم...برای امتحان الگومون هم باید توی دو ساعت الگومونو از حفظ بکشیم...البته اینو بگم که این معلممون چون خودش مزون داره از روشی که تو کتاب گفته شده استفاده نمی کنه و از فرمول کلا استفاده می کنه اما اون یکی معلم که استاد داشگاه بود، اون از روش کتاب می‌ره که کلا خیلی فرمول نداره(اما من با روش معلم بالاتنمون خیلی راحت ترم)

هفته ی پیش داشتن مدرسه رو روز سه شنبه آسفالت می کردن و به ما دیر اطلاع رسانی کردن که می تونیم نیایم مدرسه(ساعت ۱۱ شب گفته بودن😐)و خب ازون جایی که ما خبر نداشتیم رفته بودیم مدرسه و هیچ کس اجازه نداشت زنگ تفریح بره بیرون یا حتی بره دستشویی یا آبخوری...حتی می خواستیم بریم خونه اما معاون اجازه نداد و گفت که حالا که اومدید دیگه می مونید.خلاصه از یه طرف داشتیم بوی قیر رو تحمل می کردیم از طرف دیگه صداهارو(من اومدم خونه انقدر سرفه می کردم که حتی شبم نتونستم بخوابم)

و اماااا روز بعدش ما لج کردیم و با همه ی کلاس ها هماهنگ کردیم که هیچکس نره مدرسه...و همینم شد و از چهارصد نفر فقط بیست و دو نفر رفته بودن مدرسه😂😂👌🏻👌🏻یعنی اتحادمون عالی بودددد خودمون کیف کرده بودیم...معاونمون هم تو گروه هی پیام می داد که تا ساعت نه وقت دارید بیاید وگرنه انضباط کم می کنم و فلان و فلان

اینم پیام معلممون..... که بخاطر اینکه غیبت کردیم نصف زنگو باهامون حرف نمی زد و قهر کرده بود🤣😂

خب تموم شد امیدوارم لذت برده باشین🤍🫂