داستان سقوط شهر هترا

هترا،یکی از شهرهای عربستان نوین بود که توسط شاپور ساسانی،یکی از پادشاهان قدرتمند سلسله ساسانی فتح شد. اما پشت این فتح،داستانی پند آموز و جالب قرار دارد.

این داستان در قرون وسطی به خصوص در سده‌های اولیه اسلامی بسیار محبوب بود و بر روی داستان‌های عاشقانه دیگر نیز تأثیر زیادی گذاشت. منابع زیادی این ماجرا را روایت کرده‌اند، از جمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری.

نضیره،دختر حاکم شهر هترا بود. او در جریان محاصره شهری توسط ایرانیان، با دیدن شاهنشاه ایرانی،یعنی شاپور یکم،در یک نگاه عاشق او می‌شود و میخواهد که هر طور شده به او برسد.

نضیره،دختر حاکم شهر هترا بود. او در جریان محاصره شهری توسط ایرانیان، با دیدن شاهنشاه ایرانی،یعنی شاپور یکم،در یک نگاه عاشق او می‌شود و میخواهد که هر طور شده به او برسد.

نضیره در یک شب،با زیرکی پدرش و دیگر نگهبانان و فرماندهان را مست می‌کند و پس از آن به ایرانیان راه ورود را نشان می‌دهند. و شاپور یکم،هترا را فتح کرده و با نضیره ازدواج کرده،گرچه پدر او،یعنی حاکم شهر هترا را می‌کشد.

مدتی پس از ازدواج ،یک شب، نضیره به شاپور می‌گوید که تختش بسیار زمخت است و بر روی آن راحت نیست، شاپور تخت را بررسی می‌کند و می‌بیند که یک برگ گیاه مورد است که باعث ناراحتی او شده‌است. شاهنشاه با دیدن طبع لطیف او، از نضیره می‌پرسد مگر پدرت چگونه با تو رفتار می‌کرد که چنین طبع لطیفی داری؟ و او نیز از مهربانی‌های پدرش سنطروق برای شاپور می‌گوید. شاهنشاه با دیدن ناسپاسی نضیره نسبت به پدرش که بسیار با او مهربان بوده، دستور می‌دهد تا او را اعدام کنند.

میراث:داستان نضیره بر روی داستان‌های دیگر نیز تأثیر گذاشته‌است، از جمله داستان «ورقة الآس» (برگ‌های مورد) نوشته نویسنده مصری احمد شوقی و قصه کودکانه «شاهزاده و نخود» نوشته هانس کریستیان آندرسن. نتیجه اخلاقی:هیچ کس ارزشش رو ندارن که آدم واسش خانواده اش رو فدا کنه🥲