در این پست درباره زندگی نامه و معرفی کلی ای از شاعر کم آوازه اما پر فروغ صنعت موسیقی معاصر صحبت کردیم و بهش پرداختیم
تولد ستاره فریدون در 9 بهمن 1329 میان برفها و برقها در سلسبیل بدنیا آمد. پدرش فتح الله کارمند اداره دخانیـ ـات بود و او در خلوت خود شعر می سرایید و تار میزد. نوادگانش همه ملاکان بزرگ نراق(شهری نزدیک دلیجان) بودند. خواهرانش هر کدام از او بزرگتر بودند و خانواده ای شاد. تحصیل را از سن 6 شروع کرد و در پایان در 1347 دیپلم علوم طبیعی را گرفت و دیگر ادامه نداد
شروع فروغ فروغی را همه کاره نامند. آچار فرانسه ایران!! به آن دلیل که در اوایل که در کاباره ها کار میکرد و و بیشتر بلوز(موزیکی نزدیک به کانتری) میزد و بعذ از مهاجرت به شیراز و کار در کازابا کاباره به سوی آهنگ های راک فارسی و گیتاری روی آورد و در طول هنرآفرینی حتی پاپ و پیانو و درامز و غمگین هم خوانده
ابر نواختر موسیقی ایران با آنکه در حضور خوانندگان صاحب نام نام فریدون خیلی بزرگ نبود اما توانست بخوبی در کاباره ها و قلب عاشقان صنعت موسیقی جا باز کند. او توانست بخوبی در قلب مردم جا باز کند و آهنگ هایی همچون فتنه چکمه پوش، تنگنا، همیشه غایب و... را اجرا و آلبوم یاران را منتشر کند و در بعد از تحولات نظامی ایران هم همچنان بکار خود با ساختن کارهایی همچون آلبومهای سال قحطی و بت شکن و فروغی با آوازی نو ادامه دهد. اما او هیچگاه به وطن خیانت نکرد و از وطن بیرون نرفت
کم فروغ شد؛ به همین زودی!!! در سال 60 و 61 چند ترانه را با کوروش یغمایی خواند و در 65 در سفر به دبی پیشنهادات جذابی داشت اما او راضی نشد که وطن را رها کند؛ در نتیجه در دهه 60 دوبار در بند رفت؛ باری در قزل حصار و دگر بار در کچویی و گویند که بحث سیاسی نبوده گویا؛ بلکه بحوث دیگر بود. یکی از هم بندان فریدون میگوید: روزی فریدون از پلههای بند افتاد و پایش صدمه دید. یکدفعه با آن صدای قویاش زد زیر آواز و خواند: «دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره…!»
فروغ پایانی، کور سوی امید؟؟؟ سال 72 با سوسن معادلیان آشنا شد و در 73 ازدواج کردند. ازدواج موجب حرکت موتور خاک خورده و کهنه او شد و دوباره شروع به خواندن کرد. آهنگ میتراود مهتاب را هم با شعری از نیما یوشیج(علی اسفندیاری) برای فیلم دختری به نام تندر خواند و در انتهای جشنواره فیلم فجر هم پخش شد اما کیومرث پوراحمد اجازه حضور او را در فیلم گل یخ نداد(چقدر بیرحم)
پایان یک فروغ. فریدون را از 13 مهر 83 دیگر ندیدیم؛ حداقل زنده... او در سن 50 سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت و یاد و خاطرش نرفت. به قول جناب سعدی که گوید: سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز... شهریار قنبری؛ بهترین دوست و همکار او میگوید:«فریدون فروغی برای دومین بار میمیرد. نخستین بار وقتی مرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مرد که میخواست بخواند. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت.» یاد و خاطر او جاودانه باد به یاد تمام زنده یادان صنعت فرهنگ و هنر معاصر
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیی....🫶