سلام اگه تستم را دوست داشتید در نظرات بگید و لطفا کپی ممنوعععع
آدرین : پدر کی میریم ، خیلی دوست دارم اون خانواده را ببینم گابریل : هر وقت کارم تموم شد آدرین : پلگ اون خانواده که پیششان قراره بریم میدونی کیان پلگ : حتما پنیر درست میکنند 🐹
گابریل : آدرین بیا بریم آدرین : هورا بریم بقه داستان را آدرین تعریف میکنه برای شما خب وقتی رسیدیم اون جا من دیدم که یک خانه خیلی بزرگ و زیبا هست یاده حرف بابام افتادم که میگفت :
: آدرین قراره بریم خانه یک مودل معروف که اسمش جک است . بعد من وارد خانه شان شدم بقیه داستان را جک میگه براتون آدرین خیلی هیجانی بود و خیلی ازش خوشم نیامد ولی پدری خون سرد داشت از پدرش خوشم آمد پدر آدرین با پدر من رفتن توی اتاق و صحبت کردن ، اما وقتی آمدن بیرون
وقتی آمدن بیرون دیدم که پدرم فریاد زد : جک آقای آگرست و پسرش یک شیطان بزرگ هستن جلوشون را بگیر . اما و قای برگشتم اونا رفتن و با خودم احد بستم که یک روز یه بلایی سر آدرین بیارم
بقه داستان از آدرین : رفتم مدرسه دوباره جلوی در مرینت را دیدم که تا منو دید خواست بگه سلام ولی گفت : سسپلاتتم خندیدم و گفتم سلام و رفتیم سر کلاس
بقیه داستان از مرینت دیدم که وقتی آدرین از کلاس خواست بره بیرون بک چیزی را انداخت در سطل رفتم ورداشتمش و دیدم عکس من را کنار عکس حالت لیدی باگم گذاشته و زیرش نوشته :(عشق یک روزی بهت میگم که گربه سیاهم) همین جوری مانده بودم و با خودم گفتم پس وقتی کییوپید سیاه گربه سیاه را پر از نفرت کرد و من مجبور شدم لبانش را ببوسم لب های آدرین را داشتم بوس میکردم 😂😮😍
همان لحظه یکی شرور شد رفتم تبدیل شدم که دیدم گربه سیاه داره میاد . خون سردیمو حفظ کردم و رفتیم با اون کسی که شرور شده بود جنگیدیم و بعد من یه گربه سیاه گفتم که بیا بریم کارت دارم
دوستان من گوشیم قدیمه و زود شارژ تمام میکنه ولی فردا دوباره بعدیش را میزارم
بای بای
دلم باستون تنگ میشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود
پارت بعدی رو هم بزار ولی من میدونم چی میشه
جک یا رابطه ی آدرین و مرینت رو بهم میزنه یا رابطه شونو لو میده
نه قربانت شم