
سلام این رمان یک رمان جالب و میراکلسی هست لطفا نظر دهید تا پارت هارو سریع تر بزارم پارت 1
یک روز مرینت اماده ی مدرسه بود و به مدرسه رفت .مرینت به سمت الیا رفت و گفت : سلام الیا خوبی ؟ میگم دیر که نکردم ؟ الیا گفت : سلام مرینت خوبم تو چطور ؟ اتفاقاً خیلی هم زود رسیدی مرینت : آخیش خیالم راحت شد بعد ادرین به طرف مرینت اومد و گفت سلام مرینت حالت خوبه می خواستم یه چیزی بهت بگم که ....فکر میکنی چی شد؟
کلویی حرفش رو قت کرد و دست ادرین رو گرفتو به یه جای خلوت بردش ادرین به کلویی گفت: کلویی چرا این کارو کردی ؟ من داشتم با مرینت حرف می زدم کلویی : اون دختره مرینت اصلا لیاقت حرف های تورو نداره من دارم ادرین :اما این کارت خیلی زشت بود واقعا که کلویی ازت انتضار نداشتم کلویی : خب چه اهمیتی داره اون دختره مرینت اصلا لیاقت هیچی رو نداره من خیلی بهتر از اونم ادرین : اما مرینت مهربون ترین دختر دنیاست من دوسش دارم و بهش احترام میزارم تو لیاقت هیچی رو نداری یا با مرینت خوب میشی یا من دیگه حتا به تو اهمیت هم نمیدم بعد رفت
بعد مرینت هم خیلی اصبانی شده بود که کلویی حرف ادرین رو قت کرد بعدش دید که ادرین با خوشحالی داره به طرف مرینت میاد ادرین گفت : مرینت بابت اون اتفاق معزرت می خوام بعد از کلاس به خونتون میام و همه چیز رو میگم مرینت : ام ام ..... اِ چیزه باشه ...حتما. ادرین: چه خوب ممنون مرینت مبینمت .مرینت : ام ...چیزه... منم ... میبینمت.
بعد از کلاس مرینت فقط به این فکر می کرد که ادرین می خواد بهش چی بگه تیکی گفت : مرینت پسترا رو یادت که نرفته ؟ مرینت : وای خدای من پسترا اگه ادرین ببینه که کلی عکس ازش دارم بدبخت میشم مرینت بدو بدو رفت خونه و تمام پسترا رو جمع کرد همون موقع زنگ به صدا در امد . فکر میکنی کی بود؟
کلویی بود مرینت در رو باز کرد و حسابی تعجب کرد مرینت گفت : کلویی چیکار داری ؟ کلویی : می خواستم بگم که معزرت می خوام که اون موقع نزاشتم ادرین حرفشو بزنه مرینت گفت : وای کلویی خودتی چقدر اخلاقت عوض شده کلویی گفت : مرینت برای همه ی کار هایی که کردم ازت معزرت می خوام من دیگه نمی خوام اذیتت کنم و دیگه ازت متنفر نیستم بعد مرینتو بغل کرد مرینت گفت : وای کلویی چقدر مهربون شدی کلویی : میگم میای که باهم دوست باشیم ؟ مرینت : البته کلویی گفت : ممنون مرینت همون طور که ادرین گفته بود تو خیلی مهربونی
تیکی : مرینت انگار یه دوست جدید پیدا کردی مرینت : اره ?.مرینت در رو بست و بعد احساس کرد گرسته است بعد دو ماکارون برداشت یکیشو داد به تیکی اون یکی هم خودش خورد مرینت خیلی خوش حال بود که کلویی دیگه مهربون شده و باهاش دوسته همون موقع گوشیش زنگ خورد . فکر میکنی کی بود؟
الیا بود مرینت جواب داد الیا گفت : سلام مرینت. مرینت:سلام الیا چیکار داشتی ؟ الیا : مرینت فردا یه مهمونی هست که من ترتیب دادم میای ؟ مرینت : البته الیا گفت : راستی یه چیز دیگه هم می خواستم بگم به نظرت کیا رو دعوت کنم الان فقط تورو دعوت کردم مرینت گفت : ادرین،نینو،جولیکا،رز،سابرینا،کیم،مکس،کلویی الیا گفت : اِ دختر حواست کجاس ؟ کلویی برا چی بیاد؟ مرینت گفت : الیا کلویی امروز امد پیشم و گفت که معزرت می خوام که حرف ادرین رو قت کردم و گفت بابت همه ی کار هام ازت معزرت می خوام و بیا باهم دوست شیم منم قبول کردم الیا گفت : باور نکردنیه
خب عزیزانم رمان تمام شد نظر بدید تا پارت 2 رو زودتر بزارم
دوستتون دارم نظر فراموش نشه خدانگهدار عزیزانم
?????????
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 💚💛🧡
سلامممممممممممم
داستانت عالیهههههههههههه
میشه تو لیست منتخب بذاری؟؟
من قاطی پاتی دارم پیدا میکنم...
عالی بود من حتما پارت دو رو هم میخونم 💜
خیلی قشنگ بود
کلویی دروغ گفت تا آدرین باهاش دوس بشه به حر حال عالی بود
خیلی قشنگ بود
چه جالب . این رو خودت درست کردی یا از تو کارتون برداشتی ؟ من خیلی خوشم اومد بازم از این رمان ها بزار من خیلی خوشم اومد
خیلی خیلی عالی بود عزیزم?????
از کجا می شه کارتون دید
از کجا می شه نگاه کرد به کارتون
عزیز دلم این فقط رمانه کارتون نداره این رمان واقعی نیست که کارتونش رو هم داشته باشه