سلام من مهدی هستم این اولین تست کنه اگه اشتباه شد به بزرگی خودتون ببخشید
داستان از اونجا شروع میکنم که مرینت و آدرین رفتن بستنی گرفتن آمدن آدرین پیش کاگامی و مرینت پیش لوکا از زبان مرینت رفتم پیش لوکا نشستم لوکا آهنگ زد منم گوش دادم بعد که آهنگ تموم شد دیدم کاگامی و آدرین دارن همو ب. و. س. میکنند منم خیلی ناراحت شدم پا به فرار گذاشتم رفتم داشتم اشک می ریختم و بدو بدو می رفتم خونه از زبان آلیا دیدم کاگامی و آدرین دارن همو ب. و. س می کنند خدا خدا می کردم مرینت نبینه با ترس سرم را چرخوندم دیدم مرینت پا به فرار گذاشت و رفت و من هم دنبالش رفتم رفت خونه من هم بدون اینکه سلام کنم رفتم پیش مرینت که دیدم داشت می گفتم من چه قدر بد بخت هستم من هم در را باز کردم دیدم صورتش پر از اشکه دلم براش سوخت گفتم مرینت آروم باش گریه نکن خواهش می کنم گفت آلیا چه طور آخه یه نفر که عاشقشی ولی اون دوستت نداشته باشه بره با کسی دیگه باشه ب. و. س. ش کنه گریه نمی کنی حق با اون بود از زبان آدرین دیدم کاگامی داره میاد نزدیک من نمی خواستم اونو ببوسم ولی اون تنها دوستم بود و بابام می گذاشت که با اون باشم به خاطر همین همراهیش کردم که یه دفعه دیدم مرینت گریه کرد و رفت آلیا هم عقبش رفت گفتم یعنی چی شده
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
داستانت خیلی قشنگه❤️