
امیدوارم این مطلب بهتون کمک کنه که شخصیت های جذاب و فعال و محبوب بسازید.

«قوس شخصیتی» (Character Arc) یکی از شاهکلیدهای موفقیت هر داستانیه. چون همون تغییر و تحولی که سر شخصیت اصلی میاد، باعث میشه حسابی باهاش درگیر بشی. این تحول، قلب ماجرای قهرمانه. به طور کلی، نویسندهها برای ساختن شخصیتهای زنده و پویا، از سه مدل اصلی قوس شخصیتی استفاده میکنن:

از بد/ معمولی به خوب(مثبت): این متداولترین نوع قوس شخصیتی و همان چیزی هست که بیشتر مردم هنگام صحبت در مورد “قوس شخصیتی” به آن فکر میکنند. در این قوس، شخصیت اصلی (قهرمان) در نتیجه رویدادهای داستان، رشد کرده و تغییر میکند. فرودو بگینز در ارباب حلقه ها: او ابتدا یک هابیت ساده بود ولی مسئولیتی سنگین و خطرناک رو به عهده میگیره و تبدیل یه یک قهرمان میشه. نویل لانگ باتم در هری پاتر: او ابتدا یک شاگرد دست و پا چلفتی بود ولی کم کم تبدیل به یک رهبر شجاع میشه و نقطه ضعف دشمن رو تشخیص میده و نابودش میکنه. اسکروچ در سرود کریسمس: یک مرد خسیس و سنگدل که تبدیل به فردی بخشنده و مهربان میشود. رستم دستان- یوسف پیامبر- هملت

از خوب/ معمولی به بد(منفی): در این قوس، قهرمان در مسیر معکوس قوس تغییر حرکت میکند. شخصیت به جای رشد، دچار انحطاط میشود، تسلیم نقصهای خود میشود و در نهایت از نظر اخلاقی یا شخصیتی فرو میریزد. گالوم در ارباب حلقه ها: او در ابتدا یک هابیت خوب بود ولی طمع باعث شد که به یک فرد شرور تبدیل شود. پروفسور کوییرل در هری پاتر: او یک استاد با استعداد بود ولی با دنبال کردن ولدمورت تباه شد. ضحاک ماردوش- مکبث- سائرون- اسماگ

ثابت: در این مورد شخصیت روی باور های خودش پافشاری میکنه و بیشتر از آنکه خودش تغییری کند, محیط را تغییر میدهد. هری پاتر: از همان اول تا آخر قهرمان است و در جبهه ی خوب است. گاندولف در ارباب حلقه ها: جادوگر خیرخواه که همیشه خوب بود... گرچه پیشرفت کرد ولی هنوز هم باورهاش تغییری نکرد. نیوت اسکمندر در جانوران شگفت انگیز: او علاقه مند به جانوران جادویی بود و هرگز این باورش تغییر نکرد.. حتی اگر اون موجود یک هیولای خطرناک باشه. گریندل والد در جانوران شگفت انگیز: از ابتدا باورش حکومت بر ماگل ها بود و تا پایان تغییری در باورش ایجاد نشد. سوپرمن – سیاوش در شاهنامه- موریارتی- ولدمورت

نا پایدار/ چرخه ای: گاهی این قوس توسط مرگ یا فراموشی و .. تغییرِ شخصیت متوقف میشود. این نوع قوس، به جای حرکت خطی از A به B (مثل خوب شدن یا بد شدن)، شامل تلاطمهای مکرر و شکستهای اخلاقی است. نقطه شروع و نقطه پایان ثابتی ندارد. درگیر نبردی مداوم و بیپایان با طبیعت فاسد یا عادات بد خود است. به رستگاری یا قهرمانی نزدیک میشود، اما دوباره سقوط میکند. پرفسور اسنیپ در هری پاتر: او مدام در نوسان بیر خیر و شر است و در پایان قوس او به خیر (مثبت) تبدیل میشود. پرفسور لاکهارت در هری پاتر: او نیز در نوسان است بین توانایی و ناتوانی و در پایان با اشتباه خودش قوس پایان می یابد. بیژن در شاهنامه- شاه لیر- گتسبی بزرگ- زورو- لوکی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود.