
در این پست چند نکته درمورد عناصر داستان نوشته شده است و امیدوارم کمکتون کنه.

۱.تنظیمات هدف از نوشتن این است که خواننده را به دنیای خود ببرید،نه فقط از نظر حواس،بلکه از نظر احساسی و فکری ۱.آیا صحنه های منحصر به فردی دارم که داستان را جذاب کند؟طور خلاصه، آیا چیزی وجود دارد که صحنهی من را از هر چیزی که خواننده قبلاً دیده است متفاوت کند؟ ۲.آیا دنیای من زندگی خودش را دارد؟ (برای مثال، اگر یک روستای فانتزی بسازم، آیا تاریخچه و شخصیت خودش را دارد؟ آیا لازم است برای روستا بازیگر - شهردار، معلم و غیره - بسازم؟) ۳.آیا توصیفات من از محیطها جزئیات کافی برای انتقال حس کنجکاوی خواننده را دارد؟ ۴.آیا صحنهای دارم که اگر مکان وقوع آن به جای دیگری منتقل شود، جالبتر باشد؟ (مثلاً، فرض کنید میخواهم نشان دهم که یک پادشاه جنگجو است. آیا داستان را با صحبتهای او با مشاورانش در یک ضیافت یا در میدان جنگ شروع کنم؟)
۲.شخصیتها میخواهم شخصیتهایم حس آدمهای واقعی را داشته باشند، کاملاً پرورشیافته. بسیاری از داستانها به این دلیل آسیب میبینند که شخصیتها بیروح یا کلیشهای هستند یا صرفاً پرورش نیافتهاند. ما میخواهیم از کلیشهها فراتر برویم، شخصیتهایی خلق کنیم که خوانندگانمان برایشان احساس راحتی کنند. در عین حال، نمیخواهیم در حاشیه گیر کنیم. نمیخواهیم آنقدر جزئیات داشته باشیم که شخصیت بیش از حد سنگین به نظر برسد و نوشته کند شود. آیا تمام شخصیتهای مورد نیاز برای روایت را دارم یا کسی از قلم افتاده است؟ (برای مثال، اگر یک راهنما، یک همراه، یک شخصیت منفی، افراد مزاحم و غیره داشته باشم، داستان قویتر خواهد شد؟)

۳.اختلافات یکی از مطمئنترین راهها برای جذب مخاطب، از طریق تضادهایمان است. وقتی تضادی حل نشده باشد و مخاطب بیصبرانه منتظر نتیجهی آن باشد، خواننده علاقهی زیادی نشان میدهد. آنها ناخودآگاه منتظر نتیجهی نهایی هستند و حتی ممکن است با خود فکر کنند: «اوه، این قرار است خوب باشد!» این حالت برانگیختگی «تعلیق» نامیده میشود و شاید قویترین عنصر یک داستان باشد. برخی از سوالاتی که باید از خود بپرسید: تضاد اصلی داستان من چیست؟ آیا از طریق وقایعی که تعریف میکنم، آن را زنده کردهام؟ به عبارت دیگر، آیا راههایی برای تعمیق یا گسترش تضاد اصلی وجود دارد؟ تلاشهای شخصیت من برای حل مشکلاتش چقدر هوشمندانه است؟ ابتکار و خلاقیت اغلب به جذابیت داستان میافزاید.
۴.درمان تقریباً در هر صحنه از داستان شما پنج عنصر وجود دارد - صحنهپردازی، شخصیت، کشمکش، درونمایه و پرداخت. «پرداخت» شما روشی است که داستان خود را مدیریت میکنید. تعداد مواردی که در پرداخت شما نقش دارند آنقدر زیاد است که نمیتوانم به همه آنها بپردازم. میتوانیم به جزئیات اصلی کنار هم قرار دادن یک جمله بپردازیم.

۵.تم مضامین داستان را میتوان استدلالهای فلسفی زیربنایی داستان شما نامید. یک داستان برای جذاب بودن نیازی به داشتن مضمون ندارد. تنها چیزی که برای جذب خواننده نیاز دارید، شخصیتهای دوستداشتنی هستند که درگیر کشمکشهای جذاب میشوند. اما داستانی که به یک مضمون قدرتمند میپردازد، تمایل دارد مدت زمان بیشتری در ذهن شما بماند. در واقع، چنین داستانهایی حتی میتوانند نحوه تفکر خواننده را تغییر دهند و او را در استدلالهای مهم متقاعد کنند. شکسپیر هر داستان را به یک استدلال تبدیل میکرد و «مضمون» سوال اصلی داستان او بود.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کاربردی بود
ممنوننن!🌸
مفید بود
مرسیی🍀
عالی و جذاب و در عین حال مفید بود
مرسیییی 🌸