11 اسلاید چند گزینه ای توسط: Chuuya انتشار: 4 سال پیش 1,687 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت چهارم امید وارم لذت ببرید و اینکه نیک همون لوکای خودمونه فقط جذاب تر و با موهای قهوه ای و بجای گیتار الکتریک ویلن میزنه. امید وارم خوشتون بیاد.?
از زبان لیدی باگ: یکدفعه توی دلم خالی شد . حالا باید چیکار میکردم؟ مرینت خودم بودم. من مسبب همه ی این اتفاقاتم . من ...واقعا....احمقم.???? لیدی باگ نشست و گریه کرد اما سریع خودش رو جمع و جور کرد .
یویوشو پرت کرد بالا و گفت: لاکی چارم یدفعه یه نخ افتاد تو دستش . لیدی باگ دیوار پاستیلی رو نگاه کرد نخ میتونست ببرتش . با نخ دیوار ژلهای( پاستیلی) رو برید و زد بیرون .
روی پشت بوم خونه فرود اومد . رفت تو اتاقش کلیدو برداشت و جعبه معجزه آسا ها رو اورد بیرون از جاش. درشو باز کرد به کمک نیاز داشت حالا که کت نوار نبود یه همکار میخواست یه همکار به درد بخور واپیریون بهترین گزینه بود . نیروی فرصت دوم خیلی کمک میکرد.
ولی چون خودش مرینت بود به معجزه آسای روباه هم نیاز داشت. لیدی باگ: تیکی _ تریکس متحد شید. حالا من فاکس باگ هستم . نیروی سراب . یک مرینت توهمی ساخت . لباسشو مثل لیدی باگ کرد. و راه افتاد سمت قایق مادر نیک . لیدی باگ : نیک؟ نیک: لیدی باگ؟? لیدی باگ: نیک ببین میدونم طرفدار منی اما الان وقتش نیست گربه سیاه تو خطره هر لحظه ممکنه بمیره? نیک: خب این به من چه ربطی داره من که ابر قهرمان نیستم. لیدی باگ: نیک کافنتین این معجزه آسای ماره و به تو قدرت فرصت دوم رو میده . نیک : وایی یعنی برای منه؟? لیدی باگ: نه بعد ماموریت ازت میگیرمش ? نیک : باشه .
جعبه رو باز کرد و یه نور تو صورتش تابید که باعث شد چشماشو ببنده نور چرخید و از توی نور یه کوامی در اومد. سس: اسم من سسه من کوامی تو خواهم بود پسر جوان.برای تبدیل شد کافیه بگی ( سس پوست مار منو آماده کن) نیک: سس پوست ماره منو آماده کن و تبدیل شد لیدی باگ و واپیریون به سمت برج ایفل حرکت کردن.
در برج ایفل از زبان لیدی باگ : مرینت توهمی رو برداشتم و به سمت برج ایفل حرکت کردم به واپیریون گفتم همون پایین واسه و اگه مشکلی پیش اومد با علامت من از نیروش استفاده کنه . رفتم بالای برج ایفل و گربه سیاهو دیدم البته پاستیل گربه سیاهو . اما بازم دلم میخواست بغلش کنم خداروشکر معجزه آساش تو دستش بود .
مستر گرین: به نظر میرسه خیلی دوسش داری ؟ نه؟ لیدی باگ : بیا اینم مرینت و مرینت توهمی رو گرفت و گفت بیا. مستر گرین : اوه ماری .عشق من کجا بودی؟ مرینت توهمی: راستش وقتی برقا رفت تویه سالن بودم مستر گرین: بازم دروغ ? مرینت: چه دروغی؟ من ترسیدم و برگشتم بالا. بابت حرفی که زدم متاسفم اما من تو رو دوست ندارم من لوکاس واقعی رو دوست دارم لطفا خودت شو.? لیدی باگ داشت بهشون نگاه میکرد بعد از این جمله مرینت گفت: خب حالا گربه سیاهو برگردون . مستر گرین : تو واقعا فکر کردی به همین راحتیه و مرینتو کنار زد و رفت جلوش واستاد یعنی روبروی من.
اگه میخوایش باید معجزه آساتو بدی. زود باش تو که نمیخوای گربه کوچولو صدمه ای ببینه. و یه چاقو کوچک از تو جیبش در اورد. لیدی باگ : نه به هیچ وجه باشه من معجزه گرمو بهت میدم. مستر گرین : عالیه . لیدی باگ جلو رفت و نزدیک مستر گرین شد. لیدی باگ : اما هر چیزی زمانی داره خواست دستشو بلند کنه تا گل سرشو از تو جیبش بر داره که یهو مرینت توهمی غیب شد و لیدی باگ به حالت عادیش برگشت با یه معجزه آسای روباه که گردنش بود. مستر گرین عصبانی شد و گفت: از حقه بازا خوشم نمیاد پس بهتره وجود نداشته باشن .
همون موقع بود که لیدی باگ پرید از برج ایفل پایین و کنار واپیریون ایستاد و گفت : نمیخواد از قدرتت استفاده کنی من آکوماشو میگیرم تو گربه سیاهو نجات بده . اما مستر گرین همون موقع داد زد : ضربه اول برای گربه کوچولو و چاقوشو درست زیر قفسه سینه گربه سیاه فرو کرد . لیدی باگ داد زد : نهههههههههه?? مستر گرین : حالا مرینت واقعی رو برام بیار . لیدی باگ : لاکی چارم و یه جعبه معجزه آسا افتاد تو دستش.لیدی باگ به واپیریون گفت : معجزه آساتو بده . نیک معجزه آسارو داد و لیدی باگ اونو رسوند. لیدی باگ رفت بالای برج ایفل و به مستر گرین گفت : بیا اینم مرینت واقعی تیکی اسپوتس اف.
مستر گرین دهنش باز موند. لیدی باگ از همین وقفه استفاده کرد و دوباره تبدیل شد. رفت جلو و یویو رو انداخت دور مستر گرین . مسترگرین عصبانی شد و سعی کرد خودشو خلاص کنه اما نتونست. لیدی باگ کشیدش سمت خودش و گل سرو برداشت و شرارتو خنثی کرد. مستر گرین تبدیل به لوکاس شد و سرشو گرفت و گفت من اینجا چیکار میکنم . ازونطرف گربه سیاهم برگشت اما چون زمان زیادی گذشته بود زمان تموم شده بود و وقتی شرارت خنثی شد اول به گربه سیاه و بعد به ادرین تبدیل شد و افتاد زمین. لیدی باگ قبل از اینکه لوکاس چیزی از هویت گربه سیاه بفهمه با اینکه خودش ماتش برده بود لوکاسو برد خونه ادرین اینا لوکای هم تشکر کرد. برگشت به برج ایفل و ...
بچه ها توی این داستان چیزی به عنوان لیدی باگ معجزه آسا و چیزی که خرابیا رو درست کنه وجود نداره چون صدمه خاصی به پاریس نمیخوره مثه نصف شدن برج ایفل از وسط و....
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
خیلی دستت مسخره بود عمرا دیگه شرکت منم آخه تست به این مسخره ای؟!
ببین خوب بود ولی لطفا یکم سر راست ترش کن خیلی پیچیده شده نمیشه تشخیص داد داستان چطوریه اما واقعا خوب بود دستت درد نکنه???
کافیه دیگه همه جا رو با دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه در کردین اه
من سرچ نکردم کل تستچی پر از اینا نصف تستچی باهاش در شده
ناراحتی از تستچی برو 😐
مگه تومیتونی برای همه تصمیم بگیری کسی نخواسته بشین سر جات بچه 😐 والا همه جا پر شده از این هیترای احمق 😐