10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🤐🤐🤐🤐 انتشار: 4 سال پیش 248 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب من اومدم با یه پارت دیگه
رفتم بخوابم.شاید وقتی پیشش بودم یکم آرومتر شده بودم ولی وقتی به اتفاقاتی که ممکن بود افتاده باشه فکر می کردم ناراحت میشدم. گرچه تا الان گریه نکردم خودش خیلی بود.چشمام رو بستم و سعی کردم بخوابم ولی اینقدر ذهنم درگیر تصورات عجیبم از شب بود که خوابم نمی برد.
فردا:چشمام رو باز کردم و نگاه کردم.همش خواب بود؟!نه!بیدار بودم.😕بلند شدم و لباس پوشیدم.اگه بیشتر از این تو خونه میموندم حتما افسرده ای چیزی میشدم برای همین باید امروز حتما برم بیرون.لباسم رو پوشیدم و آماده شدم.به یه کافه رفتم و صبحونم رو اونجا خوردم.
همینجور که داشتم صبحونه ی نه چندان خوشمزه ی اونجا رو میخوردم یه دفعه یه پسر چشم آبی اومد بالای سرم.نگاهش کردم.از اولش هم از این بورا خوشم نمیومد حالا هم که نانی اینجور از آب دراومد میشد گفت که بدم میومد اونم خیلیییی زیاد!برای همین به یه نگاه بسنده کردم که شروع کرد به حرف زدن:سلام،شما خانم ا/ت هستین؟!....بله!....می تونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟!.....بله،بفرمایین./با حالت عجیبی نگاهش می کردم.تمام تلاشم بر این بود که نفهمه من به شدت ازش متنفرم ولی خب پسر قشنگ و باادب بود،شاید درموردش بعدا نظرمو عوض کنم!(ا/ت:کاری داشتین؟!....مرد:بله،من دنیل هستم.اهل آمریکا....ا/ت:آها!(و با نگاهی عجیب که قشنگ نشون میداد که من بهت اعتماد ندارم بهش نگاه کردم)چیزی از من می خواین؟!من شما رو نمی شناسم....مرد:راستش فکر می کردم نانی از من برای شما حرف زده😔راستش من دوست پسر قبلیش بودم.خیلی دوستش داشتم ولی خبر رسید که ازدواج کرده.اصلا انتظارشو نداشتم.وقتی بیشتر تحقیق کردم فهمیدم یه پسر کره ای هست.و وقتی عکسشو دیدم فهمیدم قیافش خب....خیلی قشنگ بود.ناامید شدم.ولی وقتی فهمیدم قبلا با شما بوده خواستم بیام و باهاتون حرف بزنم.)چقدر بدبخت بود.فکر کرده نانی اون جونگ کوک خرپولو ول میونه میاد اینو میگیره!با این فکرم خندهی کوچیکی کردم و نگاهش کردم:(خب؟!...مرد:من می دونم که شما هنوز اون پسره رو دوست دارین و درواقعا این خیانتی به هر دوی ما بوده پس می تونیم هم دیگه رو درک کنیم!...ا/ت:یه لحظه!شما از کجا میدونین منو اون باهم بودیم؟!خبری که از ما پخش نشد!..مرد:بله،ولی خب من افراد زیادی دارم....ا/ت:شغلتون؟!...مرد:من مدیر شرک وان نایت هستم(من درآوردی 😅🤦🏻♀️)..ا/ت:آها!خب؟!چی می خواین؟!...مرد:مثل اینکه عصبی هستین...ا/ت:خب،راستش(و دستامو آوردم جلو و به هم گرشون زدم)من از آدمای بور خوشم نمیاد،به دلایل خیلی خیلی زیاد!پس لطفا کارتون رو بگین چون خودم هم اعصاب درستی ندارم می ترسم تمام حرصم سر شما خالی بشه!(و بی خیال دستامو باز کرد و به صندلی تکیه دادم)...مرد:آها،خب پس میرم سر اصل مطلب!من از آمریکا اومدم اینجا تا بهتون بگم می خوام انتقاممو از نانی بگیرم.نمیشه گفت انتقام،بیشتر می خوام بهش نشون بدم چیو از دست داده😏....ا/ت:پسر شاه پریون؟!😏😂)اینو که گفتم اخم کرد و ادامه داد:(نه،ولی خب من دوستش داشتم.از نظر مالی هم مشکلی نداشتم ولی اون منو نخواست منم می خوام انتقاممو بگیرم و از اونجایی که شما هم مثل منین به کمکتون نیاز دارم....ا/ت:از من چی می خوای؟!از اول دارم همینو می پرسم 😐...مرد:می خوام که یه مدت نقش دوست دخترم رو بازی کنین....ا/ت:چییییی؟!..مرد:لطفا،یعنی شما نمی خواین اوم همون احساسی که شما نسبت بهش دارین رو داشته باشه؟!...ا/ت:🤔باشه،ولی بهم بیشتر وقت بده تا درست فکر کنم....مرد:باشه،این شماره ی من هستش.یه چند وقتی اینجا هستم و اگه موافقت کردین لطفا پیام بدین تا بیشتر صحبت کنیم....خب خدانگهدار!....ا/ت:خداحافظ!)و رفت.(خیلی گشتم یه عکس قشنگ پیدا کنم ولی نشد!😐💔خودتون تصورش کنین😕💔🤦🏻♀️😅)
به رفتنش نگاه کردم تا اینکه سوار ماشین مدل بالاش شد و دیگه کلا هیچی ازش ندیدم.واقعا که!😒یعنی کار درستیه که بهش اعتماد کنم؟!اون نانی رو دوست داره!ولی...نه!!من..خب راستش یکم ترسیدم ازش.شاید لحنش ملایم بود و با ادب بود ولی واقعا از قیافه ی جدی که داشت ترسیدم.ذهنم درگیر بود.کار اشتباهی می کتم؟! شاید پشیمونه ولی هیچ کاری نمی کنه!خب شاید یه تلنگر موجب بشه که دنبال یه راه حل باشه برای همین برای اینکه زودتر از این پشیمون نشم بهش پیام دادم و گفتم که قبول کردم. وقتی پیامو فرستادم حس کردم مثل این بازیگرای توی فیلمام که می خوان نقشه بکشن و دست به یکی میکنن😅🤦🏻♀️حس خوبی بود!فقط از این لحاظ!
که خیلی زود جوابش اومد:باشه،پس فردا بیا به اینجا که میگم.و یه آدرس فرستاد،خوشم نمیومد!چرا دستور میده؟!برای همین بهش پیام دادم:شاید باهات قراره همکاری کنم ولی قرار نیست به من دستور بدی!!!...و فرستادم.باید بفهمه که همچین پخی هم نیست!😅😒فکر کرده کیه؟!صبحانه تموم شد و بلند شدم رفتم خونه،باید یه نقشه ی تمیز می کشیدم .خیلی تمیز!
فردا:آماده شدم ورفتم به اونجایی که آفا امر کرده برم😒پسره ی پرو،امیدوارم بتونم تحملش کنم،فقط امیدوارم!یه آرایش ملایم کردم.راستش اخیرا حوصله نداشتم به خودم خیلی برسم و نهایت رسیدنم به خودم یه دستبند و یه ساعت بود! اومدم تاکسی بگیرم که دم در دیدمش.با ماشین مشکیش منتظرم بود. تعجب کردم برای همین رفتم دم ماشینش که شیششو پایین کشید.(ا/ت:اینجا چی می خوای؟!...مرد:اومدم دنبالت.باید بتونیم خوب نقش بازی کنیم!...ا/ت:🙄باشه!)و سوار شدم.باید از اول تکلیفشون با خودم مشخص می کردم:(منو ببین!...مرد:بله؟!..ا/ت:به من دست نمیزنی!خیلی خواستی رمانتیک بازی درآری🙄فوقش اجازه بدم دستمو بگیری،نه بیشتر و نه کمتر،فهمیدی؟!...مرد:(خندید و سرش کرد اونور،مشخص بود بهش داره برمیخوره ولی من توی این زمینه اصلا شوخی ندارم به خصوص با اون چشم آبی مو طلایی!!🙄😒)مرد:باشه،موندم چجوری تحملت میکرده!...ا/ت:همونجوری که تو نانی رو تحمل می کردی!😒راستی من اسمتو نمی دونم!اسمت چیه؟...مرد:دنیل.😔)و سرشو پایین انداخت،فهمیدم به خاطر یادآوری نانیه!پس نقطه ضعفش اینه!خب آقای دنیل نقطه ضعف هم فهمیدم،شاید بعدا کاربرد داشت!و با فکر خودم لبخندی زدم و اونم شروع به حرکت کرد.
شما را با ماشینش تنها می گذارم😁😅
به مقصد رسیدیم یه رستوران بود،چرا منو باید به رستوران ببره؟!چپ چپ نگاهش کردم که گفت:(برداشت بد نکن.کوک و نانی الان اینجان.باید بریم تو)پوکر نگاهش کردم و به لباسم اشاره کردم که فهمید چی میگم.(با اینا؟!😐🙄...دنیل:اینجا یه مغازه هست یه چیزی سریع تر بخر و بیا...ا/ت:لطفا؟!....دنیل:ببخشید🤦🏼♂️لطفا!)و رفتم توی مغازه که یه چیز خوب پیدا کنم ولی همه یا تنگ بودن یا کوتاه یا یقشون باز بود!همینجور می گشتم که بالاخره لباس موردنظر رو پیدا کردم!
خب این پارت هم تموم😅♥️♥️
خداحافظ تا پارت بعد!یادتون نره کامنت بذارین،و به نظرتون واکنش کوک چیه؟!😉😅♥️
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
یعنی استاد بد جا کات کردنی 😐تازه داشتم گرم میشدم 😐😐
به هر حال عالییییییییییییییییییییی بود 🙂
فقط لطفا یه کوچولو زود تر بذار 🙄
😌💪🏆😅
ممنونم.🥰گذاشتم تو صفه😕💔
عالیییی بود 👌
از وقتی که گفتی بهم میرسن آرامش خواستی دارم قبلا با کلی سکته و صلوات می خوندم😂😂😂
ممنونم❤❤
😂😂😂
نههههههههههههههههههههههههههههههههههه چههه زوووددد تموم شدددد
پارتت بهدی رو سریع بزار می خوام عررر بزنمممم
(عررررررررررررررررررررررررررررر)
😂😂😂تو صفههههههه،یکمممم دیگههههه امیییدوارمم بیادددد🤲🤲🌸🌸🌸🌸