سلام من مهرآوه هستم این داستان منه و داستانم ادامه فصل سه هست بریم برای شروع
بعد از اون لحظه دیگه طاقت نیاوردم و رفتم خونه و رو تختم دراز کشیدم و گریه کردم، تیکی اومد بیرون. و گفت مرینت تو باید احساسات خودت رو نسبت به ادرین بگی و گرنه اسیب روحی جدی می بینی. من گفتم ولی اون کاگامی رو دوست داره.
تیکی گفت از کجا معلوم زندگی کلی سور پرایز داره . گفتم ندیدی کاگامی رو ب...د. ولی حالا باشه فکر میکنم و بعد گرفتم خوبیدم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
فصل های قبلی کدوم کانالت؟
زندگی پر ماجراجو ؟؟
😐
یعنی پر از ماجراجوعه ؟
جمله بندیم که ... 👎 افتضاح
واقعا که
از همچین آدمی نباید توقع دیگه ایم داشت 😒
عالییی😊😊😊😊😊
هر جور باشه فقط مرینت و آدرین به هم برسن🤩🤩🤩🤩
بعدییی رو بزااررر🥺🥺🥺
باشه
ولی با دردسر زیاد خیلییییی 👿👿👿
مممنون
دوستان پارت دو رو نوشتم در حال برسیه
سلام.توی داستان تون از تمام ژانر ها استفاده کنید.در ضمن من خودم برادرم.
او یس
بله ممنونم
عالیه به تستام سر بزنید
ممنونم
داستانت عاشقانه و ماجراجو باشه
ج چ : اره برادر دارم
راستی داستان های منو بخون
ممنونم
چشم
حتماً
عالی
جواب : اره دارم یک سالو شیش ماه ازم بزرگ تره 14 سالشه میشه دیر کشف هویت کنی
ممنون
آره خودمم زود دوست ندارم زود کشف هویت صورت بگیره
ممنونم
عاشقانه و کمی غمگین
عالی بود ولی بیشتر بنویس
چشم
ممنونم
عالی بود آره برادر کوچیکتر از خودم دارم
مممنونم
منم مثل تو ام البته فقط ۱۸ ماه ازم کوچیکتره