6 اسلاید پست توسط: چادری انتشار: 1 روز پیش 285 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (12)
  • فرصتتت

  • image𝒄𝒍ø𝒗𝒆𝒓‧★
    𝑯𝒂𝒑𝒑𝒚⁴⁰⁰★

    بعضی وقتا می‌شنوم یکی اسممو تو گوشم میگه یا چرت و پرت میگه.
    به مامانم که میگم میگه خیالاتی شدی😁

  • imageMyon
    My life is so unfair

    صب نزدیکای ساعت هشت بیدار شدم دیدم بابام اومد توی اتاق و قشنگ باز شدن در رو دیدم و مطمئنم بیدار بودم اومد توی اتاق رو به روز تختم ایستاد منم خودمو زدم به خواب ولی وقتی دوباره چشامو باز مردم کسی نبود و در باز و بسته نشد تو اتاق یکم گشتم دیدم ی کاغذ افتاده روز زمین و وسطش قرمزه بعد فهمیدم بابام شش صبح رفته بود سر کار

  • imageاله سار
    ETERNAL SILANCE OFTHE SEA

    من اعتقاد دارم برای همه ی اینا یه دلیل هست هرچند به وجود جن اعتقاد راسخ دارم

  • image𝕄𝕚𝕣𝕫𝕒
    مدرسه بیاد off نمیشم

    رفتیم خونه دوست پسر عمم.
    رفتم اتاقشو ببینم که یهو از توش یه ادم 4 دست و پا پری بیرون و با صدا جیع از پنچره رفت...
    تیمام (:

  • imageA N T
    آدمهانقصهارو‌هم‌دوست‌دارن

    تا حالا شده هزاران بار صدای اعضای خانواده ام رو شنیدم ولی یا خونه نبودن یا اصلا نزدیک ام نبودن و وقتی ازشون می‌پرسیدم منو صدا زدید میگفتن نه 🙂

  • imageA N T
    آدمهانقصهارو‌هم‌دوست‌دارن

    وای واقعا ترسیدم 🥲

  • imageلوسیفریا
    مدرسه بیاد کم پیدا میشم🤡

    من یک بار ساعت سه نصف شب تشنم شد بعد رفتم اب خوردم دیدم توی حال یک مرد خیلی بزرگ وایساده منم فکر کردم خیالاتی شدم رفتم خوابیدم بعدم یک بار دوباره از خواب اروم بیدار شدم دیدم یکی بالا سرمه🤡🎀 بعدم صدامم در نمیومد منم انقدر ترسیدم بعدم فقط سریع بلند شدم برق کنارم رو روشن کردم روشن که کردم دیدم که نیست🤡🎀 بعدم هی روشن خاموش کردم دیدم رفته🤡صبح به مامانم گفتم گفت خیالاتی شدی😐

  • imageRio
    در حال تحمل کردن زندگی

    این خاطره من واسه یک ماه پیشه
    تازه خونمونو عوض کردیم تو اتاقم نشسته بودم یهو صدای در زدن شنیدم (در اتاقم بسته بود) اول فکر کردم باده یا تخیلمه بعد نیم ساعت بعدش مامانم زنگ زد منم با خنده واسش تعریف کردم و گفتم یکی در زد که یهو دوباره در زد منم یکم ترسیدم اول فکر کردم داداشمه ولی رفتم بیرون دیدم داداشم خوابیده😀

  • imageمآیزی
    خوشحال

    حالم بده😭

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.