
میخوام براتون مجموعه آثار آبنبات آقای مهرداد صدقی رو معرفی کنم🌱

اولین کتاب این مجموعه آبنبات هل دار بود که خیلی سر و صدا کرد ،حتی توی خندوانه هم تا اونجایی که یادمه به مهموناشون این کتاب رو هدیه میدان

داستان کلا از زبان فرزند کوچک خانواده یعنی محسن روایت میشه و حدودا بیستو اندی فصل داره آبنبات هل دار. محسن توی خانواده معمولی در بجنورد ،مرکز استان خراسان شمالی بزرگ میشه.این مجموعه به عنوان یه رمان طنز شناخته میشه که انگار آقای صدقی با قلم طنزش خاطرات محسن رو از کودکیش تا وقتی که دم دمای ازدواجش هست بیان میکنه.

محسن یک برادر بزرگ به نام محمد داره که در آستانه ازدواجه ولی میخواد به جبهه بره چون زمان داستان برمیگرده به تقریبا اواخر جنگ ،ولی اینطور نیست که مخاطب های دهه شصتی فقط باهاش ارتباط بگیرن چون مثلا خود من دوران نوجوانی این کتاب رو شروع کردم. خب برگردیم ....یک خواهر به نام ملیحه هم داره که میخواد پزشک بشه و کنکوری هستش.یک مادربزرگ بامزه ای هم داره که در کنار اونها زندگی میکنه. شما با خوندن این داستان میتونید حس و حال یک پیر بچه شیطون توی اون دوران رو کسب کنید و خب چون حالت رمانی هست کتاب خیلی به تمرکز خاصی احتیاج نداره و میتونه گزینه خوبی باشه برای گذراندن روز های پایانی تابستان و یا وقت های آزاد. راستی ماجرای عشقی محسن هم از همین جلد آغاز میشه و میتونم بگم ازون مجموعه هاست که پایان خوب و شیرینی داره و بسیارررر دلتنگش میشید

«آقا جان عکس ملیحه و مریم را گرفته بود توی دستش و هی عقب و جلو میکرد. عینکش را که فقط یک دسته داشت و دستهی دیگرش شکسته بود، از جیبش درآورد و به چشمهایش زد. نمرهاش آنقدر بالا بود که وقتی به چشمهایش نگاه میکردی، احساس میکردی داری چشمهایش را از پشت تُنگ ماهی میبینی! آقا جان به مامان گفت: "کبرا جان، این که خیلی قدپَسته... تازه معلومه خیلی شلختهیه." _ تو هنوز دخترتِ نمتانی از غریبه بشناسی؟ اون ملیحهیه. _ هییّه... با عینکم نتانستم بشناسم. دیگه باید برم نمرهشِ عوض کنم. _ نمرهشِ عوض نکردی هم نکردی. فقط دستهشِ جان ما عوض کن، که خیلی آبروریزیه. توی دکان یک وقت پیش مشتریا این عینکتِ نزنیا! آقا جان بدون اینکه متوجه نظر مامان شده باشد، با دقت بیشتری عکس را نگاه کرد و گلایهکنان گفت: "خا این که دماغش بدتر از دماغ محمد خودمان عین طوطی میمانه. فردا بچهدار بشن حتماً دماغ بچهشان عین خرطوم فیل از آب درمیآد دَ! ملیحه، همکلاسی خوشگلتر نداشتی برای داداشت بگیری؟" [...] مامان با عصبانیت به آقا جان گفت: "حالا به دماغ و قد دختر مردم چه کا داری؟ ... تو یَم از زنا بدتر ایراد مگیریا. خوبه دختر نشدی وگرنه آنقدر سختگیر مِشدی که مثل خواهرت هیشوقت ازدواج نِمِکردی." آقا جان که معلوم بود از شنیدن این حرف زورش آمده، گفت: "اگه سختگیر بودم که با تو ازدواج نِمِکردم!" _ اگه بهتر از منِ بهت مِدادن که با همون ازدواج مِکردی! ... با کُتِ آقاش مِرفت خواستگاری، توقع داشت دختر شاه پریا رَم بگیره. _ تو یَم اگه بهتر از من آمده بود خواستگاریت که به همون جواب مِدادی دَ!» پن:یکی از ویژگی های این کتاب اینه که گفتگو های شخصیت هارو با همون لهجه خودشون بیام میکنه😍

جلد بعدی میشه آبنبات پسته ای که اینجا محسن بزرگتر میشه و به ادامه روایت داستان میپردازه،یعنی میشن گفت ترتیب خوندن این مجموعه مهمه! شما با خوندن این مجموعه میتونید با کوچه پس کوچه های بجنورد و حال و هوای اونجا و همچنین بعضی اصلاحاتی که مردمش به کار میبرن آشنا بشید. اصلا میدونستید سوغات بجنورد آبنباته؟!

این جلد میره سمت سالهای هفتاد یعنی بعد انقلاب و چالش هاش. اینجا دیگه نوبت ملیحه است که حالا درسش تموم شده و خواستگار براش میاد.محسن به ستی رسیده که میتونه توی یک کسب و کار کوچیک کمک حال باشه و کجا بهتر از مغازه پدرش.دوستای جدیدی پیدا میکنه و همچنان به تخیلات عشقیش راجب دختری آشنا ادامه میده.... فکر میکنید ته همه این تخیلات عشقی چی میشه ؟ توی آخرین جلد که آبنبات لیموییه مشخص میشه. از ویژگی های محسن براتون بگم همونطور که قبلا هم اشاره کردم بسیار شیطون و هرزه چن (کتابو اکه خونده باشی متوجه میشی🤭) شکمو و ماحراجو هست . نکته مهمی که این کتاب یا بهتره بگم مجموعه داره اینه که نویسنده با یک رمان طنز تونسته اتفاقات مهم اون دوران رو هم به خوبی روایت کنه و میتوان گفت که اینطوری به واقعیت نزدیک تر میشه داستان و جذاب تر. چون مثلا من خودم دوست دارم همه چی به واقعیت نزدیک تر باشه

- ببین پسرجان، باید بدانی اینجا بازاره. چشمات باز نکنی سرت کلاه رفته؛ اما اگه خوب به حرفام گوش کنی، بعداز چندسال، دو سه تا مغازه دیگهیَم مِتانی بخری. - آقاجان، پس چرا توی این سی چهل سالی که شما توی بازارین، ما فقط همی یک مغازه رِ داریم؟ - برو بیرون اصلا نمخواد کاسب بشی! مجبور شدم از ته دل و با خلوص نیت《غلط کردمِ》الکی و ریاکارانه بگویم. فهمیدم اولین اصل موفقیت در بازار و کل زندگی، مخالفت نکردن با آقاجان است و اگر دوباره وسط حرفهایش زبان درازی کنم، نه تنها کاسب نمیشوم، بلکه در آینده از مغازه هم سهمی نخواهم برد.

خب امیدوارم از این پست خوشتون اومده باشه . حتما کامنت کمپین های کتابخوانی من رو زیر پستا دیدین،واقعا دویت دارم کوچترین کارهایی که ازم برمیاد رو انحام بدم تا خانواده کتابخون ها بزرگ و بزرگ تر بشه.این کتاب رو خودم از نوجوونی خوندمش و الان که دارم مینویسم این مطلب رو،تقریبا صفحات میانی اخرین جلدش هستم،پس میتونم بگم برای گروه سنی اغلب افراد این سایت مناسبه و بزرگترها. جلد اول و دومش رو توی این پست معرفی کردم و برای اینکه طولانی نشه باقی جلداش رو در پست های بعدی معرفی میکنم امیدوارم استقبال بشه هم از پست من هم از مجموعه آقای صدقی. ممنون که تا اینجا همراه من اومدید ✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)