
قسمت اول پرنسس فراری ۱ امیدوارم از این داستان لذت ببرید.
در روزگاران قدیم در سرزمینی زیبا پادشاه و ملکه ای مهربان به همراه دختر کوچکشان بر سرزمین خود حکومت میکردند.
سالها گذشت و دختر کوچک دیگر ۴ سال داشت که متوجه شدن پادشاه به بیماری مبتلا شده است? ماها گذشت و بیماری پادشاه درمان نشد و ایشان از دنیا رفت? و ملکه حکومت را به دست گرفت و از آنجا که قدرت کافی برای حکمرانی را نداشت پس مجبور به ازدواج مجدد شد .
ملکه نیز با پادشاه سرزمین های جنوبی ازدواج کرد و با کمک او به کشورش حکمرانی کرد. روزی از روزها در سرزمینی که پادشاه وملکه در آن زندگی میکردند بیماری روا پیدا کرد و متاسفانه ملکه نیز به این بیماری مبتلا شد ?و پس مدتی از دنیا رفت دایانا دختر کوچک اکنون که ۸ سال داشت بسیار گریه کرد و ناراحت بود ?پادشاه نیز پس از مرگ ملکه ....
پادشاه دایانا را در قصر زندانی و از چشم همه مردم آن را مخفی کرد?سالها گذشت و دایانا به دوشیزه ای زیبا و با کمالات تبدیل شد? پادشاه تصمیم گرفت که دایانا با پادشاه یکی از قلمروها ازدواج کند تا به قلمروهای خود اضافه کند....
مهمانی را برپا کردو در آن از همه پادشاها سرزمین ها و لردها و همچنین شاهزاده ها دعوت کرد. دستور داد که به دایانا اطلاع دهند که در مهمانی و پایکوبی برپا شده و اونیز شرکت میکند. و قتی دایانا این خبر را شنید بسیار خوشحال شد?زیرا اولین باری بود که در مجلس رقصی شرکت میکندخیلی خوشحال بود و دوست داشت سریع تر مهمانی شروع شود شب شد و آغاز مهمانی را علام کرد.
هنگامی که دایانا وارد شد لحظه ای ترس تمام و جودش را فرا گرفت? همه چشم ها به سمت اورفت مهمانی بالماسکه بود به همین علت نمیشد چهره کسی را به خوبی دید اما دایانا با ماسک نیز زیبایش مشخص بود. دایانا دلشوره شدیدی داشت اما در چهره اش هیچی را آشکار نمیکرد.سریع رفت پایین پله ها و درکنار پادشاه ایستاد پادشاه نیز زمان را غنیمت شمرد و....
اورا به عنوان پرنسس رسمیسرزمین به همه معرفی کرد دایانا برای لحظه ای شوکه شد نمیدانست چه بگویید زیرا احساس کرد که پادشاه دیگر اورا به عنوان فرزند خودش قبول دارد خیلی خوشحال شد درهمین لحظه...
مراسم رقص آغاز شد و فردی جلو آمد و از دایانا خواست که در مراسم رقص اورا همراهی کند...
پبشنهاد اورا قبول کرد هنگامی در حال رقصیدن بود چشمش به پسری افتاد که از ابتدای مجلس به او مینگرد نگاهش آزارش میداد اما به روی خود نیاورد تا اینکه....
امیدوارم از این داستان خوشتان آمده باشد?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود زودتر بعدیشو بزار لطفاااااا???