Katnil p1

تا حالا شده عاشق دو نفر بشی؟ عاشق دو آدم بد؟ همزمان؟ خب این اتفاق برای من اوفتاده ولی بديش اینه که اون دوتا برادرن

تا حالا شده عاشق دوتا پسر بشی؟ عاشق دوتا پسر بد؟ همزمان؟ این اتفاق واسه من افتاده، ولی تنها بديش اینه که اونا برادرن... -راشل ول کن من واقعا دلم نمیخواد امروز بیام مدرسه - کاترین امروز امتحانه اگر نیای برات صفر رد میکنن، اگر صفر شی دیگه نمیتونی دانشگاه هنر قبول شی. - اوفف خا خدافظ بدون اینکه راشل حرفی بزنه گوشیو قطع کردم و محکم خودمو به تخت کوبوندم، من واقعا امروز دلم نمیخواد برم مدرسه. بعد از لباس پوشیدن مستقیم از اتاق اومدم بیرون و مامان رو دیدم که داره پنکیک درست میکنه. الان وقتشه...

سریع رفتم دستمو گذاشتم رو چشمش -حدس بزن من کیم -او کاترین ترسوندیم دستمو از رو چشمش برداشتم و گونشو اروم بوسیدم -قرار بود حدس بزنی، کای کجاست؟ -نمیدونم دیروز ساعت ۷ اومد خونه، کاترین من نگرانشم اگر افسردگی گرفته باشه چی؟ -مامان باید بهش حق بدیم تازه بهترین دوستشو از دست داده، من باید برم مدرسه خدافظ -خدافظ عزیزم پنکیکتو میزارم بعد مدرسه بخور -باشه خدافظ مستقیم از در بیرون رفتم و تا مدرسه دوییدم.

هاه هاه هاه نفسمم نمیتونم نفس- اوففف -کاتریننن صدای کیه؟ -کاترینننن رومو که برگردوندم راشل و دیدم که داره به طرف میدوعه -کاترین بدو کلاس دیر شدد با قیافه منگ به ساعتم نگاه کردم... وای پناه بر خدا ساعت ۷:۱۵. وای ی ربع دیر کردیمم، من واقعا نمیتونم دوبار بدوعمم. سریع کیفمو بغل کردمو به طرف در ورودی مدرسه رسیدم و راشل رو بغل کردم -کاترین بدو الان کلاس دیر میشه _ خیلی خب بریم

منو راشل رسیدیم دم در کلاس و در زدیم - بیا تو... درو که باز کردم آقای هان با حالت اعصبانی داشت منو راشل رو نگاه میکرد -ببخشید آقای هان ما واقعا نمی‌خواستیم دیر کنیم راشل محکم دستشو زد به ارنجم زد که منم عذر خواهی کنم -ببخشید -نمیخواستین دیر کنین؟ میدونین ساعت الان چنده ؟ ی نمره از هردوتون کم میکنم برین بشینیم سر جاتون پیرمرد چینی خرفت چقدر بد صحبت میکنه. محکم نشتم رو صندلی و کتابارو باز کردم وقتی داشتم راشل رو نگاه میکردم یهو چشمم به ی پسر مو قهوه‌ای اوفتاده که از قبل داشت منو نگاه میکرد ولی تا وقتی چشمم بهش اوفتاد روشو اونور کرد. تو فکر بودم که اون کیه ، چرا نمیشناسم، شاید دانش آموز جدیده که وقتی من نبودم خودشو به کلاس معرفی کرد که یهو...