
کتب خود نوشت

صدای چکه ی اب تمام وقت می امد. راوین تمام شب بیدار بود و نتوانسته بود بخوابد، گوشه ای نشسته بود وزانو هایش را بقل گرفته بود و سرش را روی زانو هایش گذاشته بود .از ترسش شماره ی مغازه را به جای شماره ی پدر نوشته بود ! در فکر این بود که الان برادش کجاست ؟ چه کاری انجام میدهد؟ یعنی خبر داشت که او دستگیر شده است؟ در اتاق باز شد . سربازی او را صدا زد. راوین بلند شد و بیرون رفت .

کمی بیشتر که دقت کرد دید درست می بیند، او اینجا چه می کرد؟ برای چی انجا امده بود؟ یعنی به خواطر راویین امده بود ؟ راویین حسابی شوکه شده بود! قلبش از همیشه تند تر می زد. حسش چیزی میان هیجان، شادی ،و ترس بود. عرق تمام پیشانی اش را گرفته بود چشمان ابی اش از بی خوابی خون افتاده بود و همراه با موهای مشکی جولیده اش ترسناک به نظر میرسید.

پیرمرد با عصای چوبی اش مثل همیشه به پا های راویین ضربه ای زد و گفت:(سلام پسرم) سلام پسرم؟ یعنی چی ؟ چه شده بود ؟ راویین گفت:( ش.ش.شما اینجا...) پیرمرد حرفش را قطع کرد و گفت : -سلامت را خوردی؟ -سلام -من از تو باید به پرسم اینجا چه میکنی ؟ و بعد گفت : -بیا از اینجا برویم! -برویم کجا برویم؟ - به خانه عزیزم بعد دست راویین را گرفت و کشید و او را با خود به بیرون برد . معنی این حرف ها چه بود او هیچ وقت این طور صحبت نمیکرد! خانه؟ کدام خانه؟ اصلا منظورش چه بود؟ -سلام راویین ! رایین بود که سلام میکرد .

رایین پرید و او را مثل پرنده ای که از قفص فرار کرده گرفت، و فشار داد. راویین که گیج شده بود پرسید: (اینجا چه خبره؟ یکر برای من تعریف کنه قضیه چیه؟) رایین در ماشین را باز کرد و همراه با پیرمرد سوار شد و بعد به راویین اشاره کرد که یعنی تو هم بیا و وقتی که همه سوار شدن شروع کرد به تعریف ماجرا: (راستش اونا زنگ زدن به صاحب کارت و همه چیز را براش تعریف کردن، و گفتن معلوم شده تو بی گناهی، و کسی که چاقو زده برادر اون خانم! محمد وکیلی بوده بعد هم صاحب کارت..) راوین گفت :( اقای صبوری!) و رایین ادامه داد: ( و این اقای صبوری وقتی من امدم کتاب فروشی، تا ببینم چرا دیر کردی، بهم گفت که چی شده و ما هم امروز امدیم اینجا و اقای صبوری به عنوان پدر بزرگ ،مادری امد سند گذاشت! و تو امدی بیرون) -اما چجوری اونا باور کردن اقای صبوری پدر بزرگمه؟ - خب راستش گفتیم پدر مادرمون فوت کردن و اون ما رو بزرگ کرده ی چند تا مدرک تقلبی هم جور کردیم دادیم ! به همین سادگی!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانن خیلییی قشنگه
مرسی گلم🥰