چه داستانی تو تستچی بنویسم؟🙂

خب سلام من تازه عضو تستچی شدم 😁 من میخوام داستان بنویسم ولی نمیدونم چی بنویسم🤦🏻‍♀️ من قبلا چندتا داستان نوشتم ولی نه تو تستچی😐 میخوام چندتا از داستان هام رو معرفی کنم تا شما راهنمایی ام کنید کدوم رو بنویسم؟☺

۱- عشق پاییزی مایا یک دختر دبیرستانیه اون تا اولین روز کلاس یازدهم یک زندگی معمولی داشت ولی یک عشق عجیب و جادویی زندگی مایا رو تغییر میده اون همه جا دنبال اون پسر میره ولی اون پسر مدام ناپدید میشد و بقیه میگفتن که مایا دیوونه شده تا اینکه یک روز صبح وقتی از خواب بیدار میشه......

۲- عشق دریک جهان دیگه لوکاس یک پسر باهوشه که دوست داره اثبات کنه جهان دیگه وجود داره اون با یک جادوگر آشنا میشه و موضوع رو بهش میگه جادوگر حرفش رو باور میکنه و خودش هم با اون همراه میشه تا بتونن به یک جهان دیگه بشن اونها با افرادی آشنا میشن که اونام میخواستن به دنیاهای دیگه سفر کنن اونها بالاخره موفق میشن که به یک دنیا دیگه برن لوکاس عاشق کلارا میشه که مطعلق به یک دنیا دیگه ست ولی خیلی زود میفهمن که دیگه نمیتونن برگردن و نمیتونن کس دیگری رو با خودشون برگردونن یعنی اونا موفق میشن به خونه برگردن و کلارا رو هم با خودشون ببرن؟

۳- زندگی تلخ رایلی یک دختر زیبا است است در یک خانواده ی بزرگ متولد شد و آخرین نوه است رایلی خیلی تلاش می‌کند تا دیگران او را دوست داشته باشند اما متاسفانه به دلیل وجود پنلوپه(ختر خاله اش)که از او کوچکتر است کسی به او توجه نمی‌کند وقتی پنلوپه بیمار میشود(نوعی بیماری خون) تمام خانواده (خاله،دایی،عمو.....)به دیدن او می آیند از طرفی مادربزرگ رایلی می‌میرد رایلی تنها امیدش به پسرخاله اش ویلیام بود که اورا از افسردگی نجات دهد ولی .......

۴-سیب دنیل، پسر بیماری که از بیماری سرطان رنج می‌برد به زوری می‌میرد او تمام تلاشش را میکند تا از زمان باقی مانده اش درست استفاده کند جسیکا یعنی خواهر بزرگش به او کمک میکند تا به یک سفر بروند آنجا جسیکا می‌میرد ولی به دلیل نامعلوم دنیل باوجود بیماری اش دنبال دلیل مرگ خواهرش میگردد اما ممکن است کشته شود....

۵- همان جنگ در کشوری که سوفی در آن زندگی میکند جنگ میشود پدر و مادر سوفی می‌میرند و عمه و شوهر عمه اش او را به کشور خودشان می‌برند اما بعد از چند سال آنجا هم جنگ میشود ارتش درحال شکست خوردن است و به سربازان بیشتری نیاز دارد سوفی درخواست میدهد سرباز شود و درخواستش پذیرفته میشور او دوره ی سخت سربازی را می‌گذارند و وارد جنگ میشود و آنجا با فرِد آشنا میشود که یکی از سربازان دشمن است......

خب تمام شد 😁 الکی گفتم یکی دیگه هم هست

۶- باغ امیلی برای تعطیلات تابستونی به باغ مادربزرگش رفته ولی آنجا هرروز اتفاقات ترسناک و عجیب می افتد .......

تمام شد

لطفا تو کامنت ها بگید کدوم رو بنویسم؟

خدافس