زمستان بدون برف؛

هی، شنیدید که میگن برف نمیتونه بدون زمستون وجود داشته باشه؟ وجود اون به زمستون وابسته‌ست؛ بدون زمستون، برفی هم نخواهد بود.

این یکی رو چطور؟ میگن که زمستون بدون برف هم همچنان زمستونه. بدون اون هم میتونه باشه.

برف و زمستون همیشه باهم بودن. حتی زمستون هم به برف نیاز داشت؛ با وجود اینکه بدون اون هم میتونست زمستون باشه.

تا اینکه دیگه برفی نبود که بباره. تقصیر زمستون بود... چون تصمیم گرفت دیگه سرمایی به برف نبخشه.

به‌نظرتون قصه همین‌جا به پایان میرسه؟ شاید معمولا همینطور باشه؛ یکی بمیره و یکی زندگی کنه. به تنهایی. زمستون ما هم زندگی کرد. اما به تنهایی؟ نه...

زمستونی که برفش رو از دست داده بود، در نهایت با بارون آشنا شد. باریدن بارون تو زمستون هم ممکنه، مگه نه؟

زمستون دیگه تنها نبود؛ یه همراه جدید پیدا کرده بود. خوشحال کننده نیست؟ بارون میتونه توی پاییز یا حتی بهار هم بباره، ولی انتخاب کرد که توی زمستون بباره... و کنار «اون» باشه.