حافظه ات رو بسنج

تو بيهوشى هيچى يادت نمياد حتى اسمتو دور و برتو نگاه ميكنى و بلند ميشى توى يك اتاقى ميرى سمت در ولى در باز نميشه از اون طرف اتاق يك صداى ناله ى ضعيف مياد ميرى اونجا يك اصلحه اونجاست ناگهان احساس ميكنى يكى دست گذاشته روى شونه ات برميگردى تو اون رو به ياد نميارى ولى با ديدنش چند چيز يادت مياد ١-اسمت٢-فاميلت٣-خانواده ات٤-چند سالته٥-خونت كجاست٦-خاطره هاى نامفهوم و تارى از اون كسى كه دست گذاشته روى شونت لون هم مثل تو هيچى يادش نيست سعى ميكنيد توى جيب شلوار يا جيب لباستون يك چيزى پيدا كنيد كه حافظتون رو برگردونه تو توى جيبت يك تكه چون و يك گوشى و چند شكلات پيدا ميكنى و اون نفر يك كتاب نقشه و چند كاغذ كه روشون چيز هايى نوشته پيدا ميكنه تو شروع ميكنى ، گوشى رو روشت ميكنى ولى هر چى سعى ميكنى رمز گوشى رو به ياد نميارى طرف مقابل نوشته هاى روى كاغذ رو ميخونه : سلام احتمالا وقتى اين نامه را ميخوانيد حافظتون رو از دست دادين رمز گوشى....(اسمت)رو من به٢٠٨٩تغيير دادم تا آدم فضايى ها نتونن اطلاعات اون رو بردارن بله درست شنيديد آدم فضايى ها اون ها وجود دارن شما بايد از اون زندان فرار كنيد اون چوبى كه دست....(اسمت)يك دكمه روشه كه اون رو به يك كيف پر از اصلحه تبديل ميكنه شما بايد هر بار كه به مانعى ميرسين يكى از ترفند هاى كتاب رو انجام بديد تا بتونيد فرار كنيد خب اميدوارم دوباره ببينمتون.نامه تموم شد تو دكمه ى روى چوب رو زدى و اون به يك كيف سبك تبديل شداون يكى آدم هم اصلحه اى كه تو پيدا كردى رو برميداره و كتاب رو برميداره ميريد طرف در اون كتاب رو باز ميكنه و تو دنبال يك اصلحه ى خوب براى از بين بردن در پيدا ميكنى كه تو به يك دفترچه راهنما بر ميخورى همش از بين رفته بود ولى چند نيم صفحه پيدا ميكنى و اون ها رو كنار هم ميزارى تا اينكه هفت صفحه ى كامل درست ميشه و همراهت ميگه:كوچيك ترين اصلحه را بردار و روش عدد هاى٢٥٧٩٦٧٣وارد كن تو كوچيك ترين اصلحه رو برميدارى كد ها رو ميزنى ولى تيرش به جاى اينكه بخوره به در ميخوره به صفحه اى كه همراهت ازش كد ها رو در آورد و صفحه نابود ميشه (چون ميخوام در سوال بعدى كد رو بپرسم يك سوال الكى ميكنم ولى بايد جواب درست بدى اگه ندى خب برات يك غلط ميفته)دو به اضافه ى دو؟

حالا صفحه نابود شده تو بايد دوباره كد رو وارد كنى كد چه بود؟

ميريد و ميرسيد به در خروجى زندان زمين از اونجا پيداست ولى شما نميدو نيد چطور بريد اونجا همراهت ميگه :بهتره تا حافظمون برنگشته روى هم اسم بزاريم من ميشم جى جى تو هم بشو مونى و بعد ادامه ميده :يك اصله ى آبى رنگ دارى كه بايد روش بزنى❤️❤️???❤️به جى جى ميگى دوباره تكرار كنه ولى يكهو يك باد مياد و برگه رو از كتاب جدا ميكنه(چون كتاب قديمى بود)دوباره براى رفتن به مرحله ى بعدى گزينه اى را بزنيد كه روش عدد دو هست(دليل سوال قبل)

كد چى بود؟

اصلحه تبديل به يك موتور شد كه موتور چند متر با زمين فاصله داشت و با همون تا سياره ى زمين رفتيد .زمين توى بدترين زمان ممكن بود آدم فضايى ها داشتند سياره رو تصرف ميكردند.يك لشكر بهتون حمله كردند از لايى لشكر سه نفر آمدند و گرفتند :واى خداى من ما خوشحاليم كه زنده ايد .شما و جى جى نميفهميد منظورشون چيه ولى همشون اصلحه داشتند. لشكر خيلى بهتون نزديك بود جى جى گفت:مونى اصلحتو بردار من نميدونم چه خبره فقط ميدونم بايد با اصلحه هامون بجنگيم .تو به حرف جى جى عمل كردى و با يك اصلحه ى بزرگ خدتو انداختى توى جنگ ولى شما پنج نفر نميتونستيد بيشتر از اين مقاومت كنيد جى جى كتاب رو باز كرد و بهت گفت:اين كد رو بزن:اذلنذ.تا اومدى بزنى يك تير از لشكر فضايى ها به كتاب خورد و كتاب نابود شد (به دليل اين كه ميخوام در سوال بعدى كد رو بپرسم پس الان روى جوابى بزن كه روش ف داره)

كد چى بود؟

كد رو زدى و بزرگ ترين تير كه ديدى به هوا رفت و نصف لشكر از بين رفتند همه ى موجودات فضايى به سمتمون هجوم آوردند ياد يك چيزى افتادى اون هفت صفحه اى كه از دفتر چه رهنما بود اون گفت روى پشت كيف يك كد خوان هست كه بايد شماره هاى انگليسى267286480روش وارد كرد(دليل سوال قبلى اين بار روى حرف آ بزن)

كد چى بود

كيف تبديل به يك روبات بزرگ ميشه و تو ميشينى توش با يك ضربه ده تاشون رو نابود ميكنى و همينجورى پيش ميريد...بعد چند ساعت بالاخره زمين رو نجات ميديد ولى از اون موقع همه ى خونه ها از بين رفتند همه ى مغازه ها مجتمع ها و كلى چيز هاى ديگه اصلا وجود ندارد و بايد زندگى را از نو بسازيد ولى خب شما بالاخره كه زمين رو نجات داديد و همين بهترين خبر ممكن بود قسمتو از آواره هاى سفينه ى فضايى يك كاغذ پيدا ميكنى كه روش نوشته:كد حافظهdhcdubzyرو بزنى(به دليل هميشگى اين بار حرف س رو بزن)

در اين حالا بايد بگى كد چى بوده تا حافظه ات برگرده كد چى بود؟