دختر برفی ۸

_ فکر اونجاشم کردم بهشون میگم شما ها پشت در منتظر باید تا بیا اگر داخل دردسر افتادم با مارسل تماس ذهنی میگیرم بریم ( قدرت و علامت جدید /🦊شیمر تلپورت + سرعت و درمان / 🐎مارتین اتش و اب / 🐴 مارسل یخ و ارتباط ذهنی / 🦄 لیا یخ و ارتباط ذهنی) 🦄 زنگ زدم و رفتم داخل که خاله پرید بغلم کرد و گفت وای خدای من شما کجا بودید؟ جنگل خاله باید یه چیزی بهتون بگم

عمو کجاست خاله = الان میاد بشین 🦄 عمو اومد گفتم باید یه چیزی بهتون بگم راستش که یهو حال عمو بد شد ( یادتونه لولای داستان لیا با رهبر انسان ها جنگید و شکست داد منظور از شکست زخم کردم شکم اون بود ) زخمی که به رهبر اونا زدم رو داشت ترسیدم نکنه خودش باشه ولی نه بابا اون مرده ( اره تو راست میگی 🦄 ساکت) بعد عمو متوجه چیزی شد و رفت خاله گفت لیا داشتی می‌گفت خب من که یهو

صدای شلیک گلوله اومد احساس کردم تیر به کتفم خرده درسه عمو همون رهبره بود 🐴 این صدای شلیک گلوله بود از خونه ما بود ارتباط لیا خوبی 🦄 به تیر خردم بابات شکارچی جادوگر هست 🐴 الان میام کمکت 🦄 نه نیا ولی دیر گفتم مارسل ارتباط رو قت کرد از زمین بلد شدم خاله سراسیمه اومد که کمکم کنه اما عمو جلوشو گرفت و گفت اون جادوگره که یهو

مارسل اومد داشتم نیفتادن که عمو گفت 🐴 که پردم گفت مارسل اون جادوگر لیا داشت می افتاد براش یک صندلی ساختم رفتم پیشش که 🐎و🦊 اومدن 🐎 مارسل 🦄 خوبه 🐴نه 🦊 بیا درمانش کن 🦊 نمی توانم قدرت ندارم چون از لیا داشتم 🐎 نه نه نه لیا 😭😭😭😭😭 که یهو صدای

شکستن شیشه اومد جک اومد 🐎 باز که تویی ، ساکت لیا کو لیا خوبی درمان

لیا خوبی 🦄 اره و جک قیبش زد مارسل چرا اومدی (عمو ؟) ؟ مارسل الان همه چی رو برامون توضیح بده 🐴 چی زدی عشقم رو نابود کردن اعتراض دارید اون جون من رو نجات داد اخ 🦄 مارسل به خودت فشار نیار 🐴 باش ؟ چی من من من واقعا متاسفم لیا