
براتون یک خاطره از سفر آلن ریکمن،دوران مدرسه اش آوردم که مال کتاب آلن بوده...(ترجمه✔️)

سفر مدرسهای به بریتانی گزارش از آلن: «در بیست و ششم اوت، با هیجان و سر و صدای زیاد، خداحافظی کردیم از والدین و دوستان و سوار قطار به سمت ساوتهمپتون شدیم. آن شب یکی از گرمترین و آرامترین شبهای سال بود و اکثر ما ترجیح دادیم روی عرشه کشتی «فالیز» بخوابیم، در مسیر شبانهی عبور از دریا. صبح روز بعد آخرین چایها و آخرین بستههای چیپس را خوردیم که برای بیش از دو هفته دیگر خبری از آنها نبود و در سنت مالو پیاده شدیم، جایی که اتوبوس ما منتظر بود. به سمت سنت بریوک حرکت کردیم برای ناهار — اولین وعده غذای فرانسوی ما. در مسیر از دهکدههای زیبایی گذشتیم که کلیساها و یادبودهای زیبایی داشتند و همچنین برخی از «کالواریهای» معروف بریتانی که صحنههایی از عیسی روی صلیب را نشان میدادند. پنترز، جایی که اقامت داشتیم، تقریباً چیزی بیشتر از دو هتل، یک کافه، چند مغازه و چند خانه نبود و بقیهاش ساحلی بسیار بزرگ بود، بخشی از خلیج دوارننز — تقریباً سه مایل ساحل گسترده و زیبا. بیشتر روزها صبح و عصر در آبهای صاف و کمعمق این خلیج شنا میکردیم و کل تعطیلات با روزها یا نیمروزههایی پر شده بود که روی ساحل بودیم، شنا میکردیم، آفتاب میگرفتیم و بازی میکردیم. گاهی هم به مکانهای دیدنی زیادی سر میزدیم — مورگا، کروزون، برست که قلعه قدیمی جالبی داشت و بزرگترین پل بالابر دنیا. آنجا توانستیم به کشتیسازی برویم و پناهگاههای زیردریایی که در جنگ گذشته استفاده شده بود را ببینیم و سوار ناو جنگی «ریشلیو» شویم که خواهر ناو «وانگارد» ما بود. همچنین ناو هواپیمابر «کلمنسو» را در حال ساخت دیدیم. در دوم سپتامبر به هتل دوممان در بنودت رفتیم و در راه چند جا دیدنی را دیدیم — پلگوف، جایی که با بریدن یک قسمت از صخره شکل ساحل را تغییر دادیم؛ پوینت دو راز (نقطه انتهایی فرانسه، شبیه به لندز اند در انگلستان) که در آن نقش ادموند هیلاری را بازی کردیم و از صخرهها بالا رفتیم؛ پلوزوو که به کارگاه نجاری جالبی سر زدیم و اشیای دستی زیبایی خریدیم و بسیاری از ما مطابق رسم محلی، پای یک مجسمه برنجی را مالیدیم تا آرزویمان برآورده شود.

بنودت از پنترز خیلی بزرگتر است. این شهر مرکز قایقرانی است و در دهانه رود اودت قرار دارد. روزها خیلی سریع گذشتند و همه سرگرم خریدن هدیه بودند. یکشنبه جشن «پاردون» بنودت بود — جشنواره محلی. برخی از ما در مراسم «مِس» کلیسا شرکت کردیم و بیشتر مردم محلی لباس سنتی بریتانی را پوشیده بودند. بخشی از جشنها بازار و سرگرمیهایی مثل اتومبیلبازی «دادجم» بود که بخش زیادی از پول توجیبی ما را به خودش اختصاص داد. همچنین توانستیم از زمین فوتبال نزدیک هتل استفاده کنیم. صبح روز بعد بعد از صبحانه، اتوبوس منتظرمان بود تا به سنت مالو بازگردیم، سپس به ساوتهمپتون و نهایتاً به لندن و والدین منتظرمون بودند.

برخی والدین نگران شاید بپرسند: «خب، (همون که میدونید) را چشیدیم («طعمی مثل سرکه رقیقشده و ریبنا داشت!»)، غذای فرانسوی را هم («چه ارزشی دارد که الان یک ماهی و چیپس داشته باشم!») و با فرانسویها هم صحبت کردیم. حالا زبان فرانسویمان بهتر شده؟»

تنها نتایج امتحان زبان بعدی میتواند جواب دهد. اما مهمترین چیز این است که ما واقعاً خیلی خوش گذشتیم. هیچ تشکری کافی نیست برای آقای ترنر، آقای ووتون (و گیتارش) و خانم ولند برای تمام زحماتی که کشیدند تا این تعطیلات برایمان موفق باشد. خوشحالیم که خانم ساتکلیف و آقای اش هم همراه ما بودند. امیدواریم آنها هم به اندازه ما لذت برده باشند.» (آلن ریکمن، کلاس 3B2 و راجر بروکس، کلاس 3A2) «لاتایمریان»، تابستان ۱۹۵۹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای آلن آلن...خیلی حیف شد واقعا...:)))*گریه💔💔💔*
زیادی حیف شد
واقعا...💔
بچها جدی نفهمیدین شوخی میکنم؟ آقا چرا یهو حمله میکنین😂 😂
ایبابا
آخی آلن بچم🖤😢
🙏
آلن😢
..
وای آلن
آلن>>
آلنننن🥺🥺🥺
هعب
@𝑆𝑒𝑣𝑒𝑟𝑢𝑠
چطور_
______
۹۰ درصد احتمال داره پستی که در مورد آلن ریکمنـه مال تو باشه
وقتی همیشه دنبال موضوعات راجب آلن ریکمنی چون کمتر کسی ازش پست میسازه:
آلن عزیزم ، آلن عزیزم
آلن عزیز:)
زیادی خوب بود ،
+++
عالییی بود مثل همیشهه
بهتر از شما نمیشه
ناظرش بودن
بهبه