
قسمت بیستم فصل سوم...
او دختری بیش از حد سرسخت و لجباز بود که درست مانند یک اسب وحشی به سختی رام می شد و نیازمند دانستن مهارت و ترفند بود. _به نظرت عجیب نیست که تا الان خبری ازشون نشده؟ یعنی ممکنه بی خیال ما شده باشند؟. _نمی دونم ولی هرچی که هست حس بدی داره کم کم بهم دست میده. _حالا که حرفش زدی به منم گمون کنم داره سرایت می کنه. برای اینکه کمی سر به سر پسر بذارد با صدای بلند《بو!》گفت. پسر از ترس او دو قدم به هوا پرید و فریاد بلندی زد. با اخم م.ش.ت.ی به بازوی باند پیچی شده او زد و گفت: _مگه نمی فهمی که نباید چیزی بگی؟ ناسلامتی قایم شدیم که مارو اون دوتا پیدا نکنند، می خوای لومون بدی؟!. از درد چهره اش را کمی درهم پیچید و بازوی خود را گرفت و در همان حالت گفت: _اینقدر نترس، اگر روز م.ر.گ.مون نباشه به روشی ازشون خلاص می شیم. چیزی از خارج شدن حرف از دهانش نگذشته بود که صدای خش خشی به گوششان خورد. فوری آماده باش پناه گرفتند.
ایوان تبر را محکم در دست گرفت. سایه هایی بر روی دیوار نمایان شدند که درحال نزدیک و نزدیک تر شدن بودند. به آرامی ایوان او را به پشت خود پناه داد. بالاخره آن دو خود را نشان دادند. هردو آماده باش شوکر عصایی در دست گرفته بودند. اکنون که پیدایشان کرده بودند راهی جز مبارزه برای زندگی نداشتند. البته که بیشتر ممکن بود شبیه به تقلا برای زنده ماندن باشد. ایوان به تنهایی با فریاد با تبر به آن دو ح.م.ل.ه و.ر شد. نام او را از این حمله یک تنه و ناگهانی احمقانه اش فریاد زد. _ایوان! صبر کن!. پسر سعی کرد با تبر حرکتی از بغل به یکی از آنان ض.ر.ب.ه بزند اما مرد چابک تر و زرنگ تر بود.
زودتر با شوکر به پهلوی او زد و باعث شد بخاطر شوک وارد شده بدنش سست و تبر از دستش بیافتد. بلافاصله خودش نیز بر روی زمین افتاد. دختر با ترس به عقب رفت و نام او را صدا زد. _ایوان! پاشو پسر!. مردها به سمت او قدم برداشتند. اکنون او تنها مانده بود با دو حریف سخت. به اجبار با همان بازوی باند پیچی شده حالت تدافعی گرفت. چشمش به اطراف چرخاند بلکه چیزی در نزدیک خود برای دفاع پیدا کند. تنها چیز به درد بخور یک صندلی بود. همان را فوراً برداشت و به سمت آنان پرت کرد تا کمی زمان بخرد. از پرتاب شدن آن صندلی هردو جاخالی دادند. در این حین از فرصت استفاده کرد و تبر را برداشت و دست ایوان را زیر بغل گرفت و به کناری کشاند. هنوز مقداری تحت تاثیر شوک الکتریکی بود. اکنون تنها او مانده بود و آن دو نفر. نیشخندی زد و تبر را محکم گرفت.
_خب پسرا، به نظر قراره دو نفر علیه یکنفر بازی کنند، بیائید تا نشونتون بدم بازی یعنی چی!؟. از مدت ها پیش خود را آماده چنین موقعیت هایی می کرد. چون همیشه باور داشت که چنین روزی برای او خواهد رسید و تنها خودش خواهد ماند و سایه اش در برابر دشمنانش. به آنان ح.م.ل.ه ور شد. از ض.ر.ب.ه ها و برخورد با شوکر عصایی جاخالی می داد. تمامی حرکاتش تحت کنترل داشت. در فرصت مناسب با تبر به شوکر های هردوی آنها زد. با خراب شدن شوکر ها و از کنترل خارج شدن جریان برقشان هردو شوکر ها را انداختند. این بار با م.ش.ت علیه او هجوم آوردند. چندین جاخالی داد و تبرش را انداخت و حالت تدافعی گرفت. _من برخلاف شما اهل بازی مساوی و در یک سطحم، حداقل اینجور می تونم بهتر با سطح خودتون شکستتون بدم؛ بیائید و ثابت کنید که چند مرده حلاج اید. مردها نگاهی به یکدیگر کردند و به او ح.م.ل.ه و.ر شدند. آن دو مقداری سریع تر بودند و باعث شدند حین جوابگویی به حملاتشان به عقب برود.
در نهایت عقب روی ها کمرش به دیوار برخورد کرد. هردو مرد م.ش.ت هایشان به عقب بردند تا حرکتی بزنند. پس از به جلو آمدن م.ش.ت هایشان سریعی گویا که حرکتشان را خوانده باشد خود را به پایین کشاند. آنان را به عقب هل داد. سپس به هوا پرید و ل.گ.د چرخشی ای به هردوی آنان زد. آنان بی هوش بر روی زمین افتادند. ایوان که تازه به خود آمده بود با دیدن وضعیت متعجب شد. درحالی که دستش روی سرش بود با همان تعجب سوال کرد. _تو خوبی؟ تنهایی کارشون رو ساختی؟. با طعنه جواب داد. _پ ن پ با کمک ارواح. دستان او را گرفت و بلند کرد. _واقعا کارت درسته. با انگشت وسط به پیشانی او زد و شاکی گفت: _دفعه بعدی اگر چنین سرخود بخوای قهرمان بازی در بیاری خودم ادبت می کنم. ایوان درحالی که به کف دست پیشانی اش مالش می داد گفت: _فهمیدم حالا نمی خواد چنین خط و نشان بکشی.
_خوب شد، پس فعلا منتظر می مانیم تا درهارو باز کنند و بریم بیرون. سپس بر روی میزی که کنار دیوار بود نشست. ایوان نیز کنار او نشست و به معرکه ای که پیش آورده بود نگاه می کرد پرسید. _اون هارو که ن.ک.ش.ت.ی؟. _به نظرت اگر انجام داده بودم اینقدر تمیز کف زمین پهن می شدند؟!. متعجب جواب داد. _چه می دونم!.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ملودی سکوت ⁴ (بررسی)
5 اسلاید پست 0 مشاهده 0 لایک 0 نظر 4 ساعت پیش
محتوا در صف بررسی است. مدت زمان انتظار بررسی بستگی به شلوغی صف بررسی دارد
عالی بود