

کتاب کتابخانه نیمه شب روایت دختریست که در اوج اندوه و استیصال، با شکلهای دیگر زندگیاش مواجه میشود و میبیند که در هر دورهای تصمیمهای متفاوت چطور میتوانستند برایش زندگی متفاوتی بسازند. دختر هر کتاب را که برمیدارد به مسیر یکی از تصمیمهای نگرفتهاش میرود و میتواند انتهای آن تصمیم را ببیند. او در یک زندگی به رویایش میرسد و یک یخچالشناس میشود، در زندگی دیگر شناگری معروف و در زندگی بعدی یک خواننده. او همینطور بین زندگیهای مختلفی که میتوانست داشته باشد سر میخورد و تکتک حسرتهایش را میبیند. همهی ما با خواندن رمان کتابخانه نیمهشب بخشی از خودمان را میبینیم؛ خودمان را که بهخصوص در موقعیتهای سخت مدام حسرت موقعیتهای ازدسترفته را میخورد و فکر میکند کاش زندگی امکان عقبگرد داشت.

جولی دختر هفدهساله و شخصیت اصلی داستان، تمام آیندهاش را برنامهریزی کرده است. او میخواهد با سم، پسری که دوستش دارد، ازدواج کند. همراه همدیگر از شهر کوچکشان به شهر بزرگ دیگری نقل مکان کنند تا بتوانند رویاهای زندگیشان را دنبال کنند. وارد دانشگاه شوند، تابستانشان را در ژاپن بگذرانند، سم به علاقهاش که موسیقی است بپردازد و جولی، رویای خودش، نویسندگی و داستان نوشتن را دنبال کند. همه چیز به خوبی برنامهریزی شده است اما اتفاقی وحشتناک، تمام برنامههای جولی و سم را از بین میبرد.روزی که به شدت برای سم دلتنگ شده است، به پیام صوتی گوش میکند که او برایش گذاشته بود. شنیدن دوباره صدای سم، فکری را در سرش میاندازد. از سر دلتنگی و غم دوباره شماره سم را میگیرد اما درست در همین لحظه است که غافلگیری رخ میدهد. سم، تلفن را جواب میدهد...

پس از اینکه دوستپسر «تاکاکو» به او میگوید قصد ازدواج با دختر دیگری را دارد، ارتباطشان قطع میشود. تاکاکو با قلبی شکسته تنها میماند. ازآنجاکه دوستپسرش و نامزد جدیدش هر دو در محل کار تاکاکو کار میکنند و او تحملِ دیدنِ هرروزهٔ آنها را ندارد، از کارش استعفا میدهد. خبر استعفای تاکاکو و بههمزدنش با پسری که بسیار دوستش میداشت، به گوش مادر تاکاکو میرسد. پس از آن تماسی از جانبِ داییِ تاکاکو به او صورت میگیرد. «دایی ساتورو» صاحب کتابفروشی دنج در گوشهای از توکیو است. او از تاکاکو میخواهد حالا که بیکار است، نزد او بیاید و در اتاق کوچکِ طبقهٔ بالای کتابفروشی ساکن شود. تاکاکو ابتدا نمیپذیرد، اما به این فکر میکند که بد نیست به آن اتاق نمور و تاریک پناه ببرد تا زمانی که زخمش التیام یابد. این نقلمکان، شروع جدیدی را برای تاکاکو رقم میزند. با او همراه شوید و از بودن در کتابفروشی لذت ببرید.

رافا، دختری فیلمساز و هنرمند است و آرزو دارد دوربین خوبی بخرد. شروع ماجرا از آنجاست که او وارد شهر و مدرسهی جدیدی میشود که همهی همکلاسیهایش طرفدار یک گروه موسیقی کرهایاند. او هم وانمود میکند طرفدار همان گروه موسیقی است. با دیدن فراخوان یک جشنوارهی جهانی، رافا و دوستش ترانه، که عاشق موسیقیهای کرهای است، تصمیم میگیرند در آن جشنواره شرکت کنند. موضوع جشنواره ساخت مستند در مورد طرفداران موسیقیهای کرهای است. آنها میخواهند با گرفتن جایزهی جشنواره به آرزوهایشان برسند غافل از اینکه ماجراهای نفسگیری در انتظار آنهاست...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مزرعه حیوانات رو هم بخونید خیلی خوبهههه
البته مثل این ها نیست اما مطمعنا خوشتون میاد چون من خودم تو ۲ روز تمومش کردم
کتاب خانه نیمه شب ص ۴۱😬البته من نخوندمش دوستم داشت
کتابخانه نیمه شب>>>>>
من دوتای اولی رو خوندم
ولی سم هستم بفرمایید خیلی غمناکه😭😭😭
عالی
عالی عالی😍
عالی بود من کتابخانه نیمه شب رو خوندم خیلی خوبه