دختری به نام سوفی.............(پارت 7)

دختری امگا به نام سوفی دوستی به نام بئاتریكس دارد که از پشت به او خن...ر میزند.او معتقد میشود که ادم ها غیر قابل اعتمادهستند تا اینکه......

-نه!خواستم بگم تو نباید انقدر عصبی بشی!نزدیک بود خواهرت رو بکشی اح...ق! بئاتریكس دیگر داشت شورش را در می اورد. -بئاتریكس!ممنون میشم تو مسائل خانوادگی دخالت نکنی! -چی گفتی؟چه طور جرعت میکنی با من اینطوری حرف بزنی؟! -من دارم با کمال آرامش ازت درخواست میکنم که توی مسائل خانوادگی ما،دخالت نکنی. -ها ها ها ها! ظاهرا یه روز پیشت نبودم حالا واسه ی من شا..خ شدی! فراموش نکن من یه آلفای اصیل زادم و درجه تو خیلی کمتر از منه!من بهت لطف کردم و باهات دوست شدم اما انگار حالا دداری گنده تر از دهنت حرف میزنی! بابام همیشه میگفت:حیو....ن ها تا وقتی گشنه هستن پیشت میمونن و وقتی سیرن بهت پارس میکنن! باید این نصیحت و جدی و به حرفش گوش میدادم.

سوفی احساس کرد دارد داغ و داغ تر میشود.نفس عمیقی کشید و درکمال آرامش گفت: -خب،شاید بابای تو درست گفته باشه اما بدون حیو...نی که بهش خن....ر بزنی و به یه حیو....ن دیگه محبت کنی اونم بهت پارس میکنه تا بهش توجه شه. بعد هم با خونسردی گوشی را روی بئاتریكس قطع کرد. آهی کشیدو با خودش گفت: -درسته حتما دیگه اون دختر نگاهمم نمیکنه.ولی،اون حق نداره تو زندگی شخصی ما دخالت کنه! ولی ناگهان یک فکر مثل فشنگ توی ذهنش دوید:اون از کجا میدونسته که رز توی بیمارستانه و تقصیر منه؟

سریع لباس های بیرونی اش را پوشید و مثل باد دوید سمت در.در را باز کرد و سریع دربست گرفت و سوار شد. -مقصدتون خانوم؟ -بیمارستان عمومی ماساچوست. لطفا تا جایی که میشه تند برید چون عجله دارم. -باشه. سوفی نفس عمیقی کشید و گوشی اش را برداشت.سریع به رز پیام داد و گفت:رز بئاتریكس اومده دیدنت؟ جوابی نیومد سوفی نگران تر شد.

خب این قسمتم تموم شد!😊 امیدوارم خوشتون اومده باشه! منتظر پارت بعد باشید!🎀