دختری به نام سوفی....................(پارت 3)

دختری امگا به نام سوفی دوستی به نام بئاتریكس دارد که از پشت به او خن...ر میزند.او معتقد میشود که ادم ها غیر قابل اعتمادهستند تا اینکه......

رز خشکش زد.سوفی ادامه داد: میدونم فکر میکنی من یه ادم بی احساس و مغرورم ولی من فقط نمیخوام تو مثل من بشی تنها و خو...خواه!متاسفم که جلوی پیشترقتتو میگیرم ولی من نمتونم تحمل کنم تورو هم مثل مامان و بابا از دست بدم رز! متاسفم که انقدر خو....خواهم! و بعد روی دو زانو افتاد و گریه کرد.بد جوری میلرزید. رز یاد حادثه ۵ سال پیش افتاد.همان حادثه ای که جان پدر و مادر را گرفته بود. فلش بک ۵ سال پیش:رز با خوشحالی گفت:مامان! بابا!میشه وقتی رسیدیم شهر بازی برای من و سوفی پشمک بخیرین؟ سوفی که داشت از شیشه کاشین با بیرون نگاه میکرد لبخندی زد و چیزی نگفت.

مامان گفت: حتما رز! اگه دختر خوبی باشین بابا براتون میگیره مگه نه تد؟ تد گفت:عه چرا پای منو وسط میکشی جنیفر؟ بعد همه باهم خندیدند. اما حواس تد پرت شد و........ همین تصادف باعث شد پدر و مادر را از دست بدهند. فلش بک حال: رز از مرور اون خاطرات حالش بهم خورد. آن روز تنها کسانی که از تصادف جان سالم به در بردند سوفی و رز بودند. رز درحالی که سعی میکرد ناراحتی خودش را از مرور خاطرات بروز ندهد تا بتواند خواهرش سوفی را دلداری دهد گفت: -سوفی! تو مقصر..... ناگهان رز به سرفه افتاد.نگاهی به خواهرش کرد و متوجه شد سرش را پایین انداخته و ارام گریه میکند.او متوجه نشد که دارد کنترل رایحه اش را از دست میدهد.

رز وحشت زده سعی میکرد نفس بکشد ولی نمیتوانست.چندبار سرفه کرد تا توجه خواهرش را جلب کند اما نتوانست کم کم داشت بی هوش میشد که ناگهان سوفی متوجه شد کنترل رایحه اش دیگر دست خودش نیست.سرش را بلند کرد و دید خواهرش دارد از حال میرود. سریع سعی کرد به همان روشی که مادرش به او یاد داده کنترل رایحه اش را به دشت بیاورد.مادرش همیشه میگفت: -هروقت دیدی کنترل رایحه ات رو از دست دادی به چیزای خوب فکر کن. سوفی بلافاصله دست به کار شد.به خوشحالی خود و خواهرش فکر میکرد که در کنار هم خوش بختند و با شادی زندگی میکنند. کم کم کنترل رایحه اش را در دست گرفت و بعد سریع به طرف خواهرش رز دوید.

خب این قسمتم تموم شد😊 امیدوارم خوشتون اومده باشه🥰 منتظر پارت بعد باشید🎀