دختری به نام سوفی............(پارت1)

دختری امگا به نام سوفی دوستی به نام بئاتریكس دارد که از پشت به او خن...ر میزند.او معتقد میشود که ادم ها غیر قابل اعتمادهستند تا اینکه......

-اخه چرا اون باید با من همچین کاری بکنه؟ سوفی با حالتی ناراحت و عصبی طول اتاق را طی میکرد و دق و دلی اش را سر خواهر کوچکش ، رز خالی میکرد و خودش را محاکمه میکرد: -همش تقصیر خودمه اگه باهاش انقدر سرد نبودم اون محبور نمیشد بره با اون دختره بگرده!! رز به روی تخت سوفی نشسته بود و چیزی نمیگفت. به کارهای بئاتریكس و عکس العمل سوفی عادت داشت.پس دیگر سعی نمیکرد اورا دلداری بدهد.فقط پیش او می‌نشست تا سوفی ارام شود. سوفی بعد از ۱۰دقیقه محاکمه ی خودش بالاخره ارام شد.روی تخت نشست و اجازه داد اشک هایش سرازیر شوند. رز ارام او را بغل کرد و اجازه داد رایحه شاه توت او فضارا پر کند.

همیشه وقتی خیلی عصبی یا خوشحال میشد کنترل رایحه اش را از دست میداد.حتی بعضی وقت ها باعث میشد خودش و خواهرش نفس تنگی بگیرند. دکتر گفته بود مورد هیجانات قوی قرار نگیرد اما او گوش نمیکرد. البته تقصیر خودش هم نبود.نمیتوانست موقع لحظات حساس ارام باشد و هیجان زده میشد.همین باعث میشد کنترل رایحه اش را از دست بدهد. رز نفس عمیقی کشید.همیشه رایحه خواهرش را دوست داشت ولی به اندازه اش را. رز ارام پرسید: -بهتری؟ سوفی اهی کشید: -اهوم ولی رز ته قلبش میدانست که او هنوز ناراحت است ولی سعی دارد بیش از این خواهر کوچکش را نگران نکند.

رز کم کم از اغوش خواهرش بیرون امد. -دیر وقته سوفی!بهتره بریم بخوابیم. سوفی بی آنکه چیزی بگوید سری تکان داد و تایید کرد.رز از روی تخت بلند و شد درحالی که به طرف در میرفت گفت: -شب بخیر سوفی! سوفی با صدایی خشک و بی رمق گفت: -شب بخیر.

خب این تستم تموم شد! ببخشید کوتاه بود! امیدوارم خوشتون اومده !💝