
در حد دو خط توضیح…
تا زمان مسابقه پیتر مجموعا شش بار از پاهایش اویزان شد. این روز ها این ورد مثل نقل و نبات از دهان همه جاری میشود. امروز هم که مسابقه است. بقیه مان هم اگر حواسمان نبود به سرنوشت پیتر دچار میشدیم. از همه اینها که بگذریم رفتار اسنیپ بسیار عجیب بود. امروز به طرز معجزه اسایی ارام و بیازار بود؛برخلاف مواقع دیگر. به گوشم رسیده - از مزایای هم خوابگاهی بودن با لیلی- که دیشب لیلی به اسنیپ توپیده بود که مرا مسخره کرد. احتمالا برای همین امروز در لاک خودش است. لیلی میگوید او انسان خوبی است و فقط گاهی شیطنت میکند اما من میگویم او ذاتا خراب است. واقعا نمیتوانم دوستی لیلی و اسنیپ را درک کنم. این یکی یک ماگل بورن از گریفیندور، ان یکی دورگه ای از اسلیترین. این یکی خونگرم و مهربان، ان یکی سرد و منزوی. این یکی پاک و بیازار، اما ان یکی غوطهور در جادوی سیاه.
البته همان طور که قبلا گفتم در طول روز وقت فکر کردن به این موضوعات را ندارم اما شب، سیل این افکار است که مرا در خورد غرق میکند. هر بار هم این افکارم به جیمز ربط پیدا میکند. نگاه هایش به لیلی، سرخی گونه هایش، تغییر تن صدایش. متعجبم که چطور ان دختر دختر تا به حال متوجه این ها نشده. معمولا حس ششم دختران در این موارد خوب کار میکند. در اکثر مواقع به ریموس هم فکر میکنم. مخصوصا از وقتی در مورد ان «مشکل کوچولوی پشمالو» - جیمز اینگونه صدایش میکند- به نتیجه رسیدیم. پیتر هم معمولا در تفکراتم جا دارد. بعضی مواقع به این میاندیشم که چطور او را جادوگر بهتری کنم تا اگر در اینده به لرد ولدمورت بر خورد، بتواند حداقل کمی از خودش دفاع کند و همان اول تسلیم نشود. البته مطمئنم پیتر هرگز تسلیم ان جادوگر پلید نمیشود حتی اگر پای مرگ در میان باشد.
اما پای ثابت افکار هر شبم سیریوس است. موهای سیاه مجعد و چشمان طوسی اش. حتم دارم این احساس دوطرفه است. کاملا از رفتارش معلوم است. به هر حال همیشه با این افکار به خواب میروم. امروز شنبه است و کلاس ها تعطیل هستند. پس تمام روز فرصت داریم برای تمرین. کاری که ما عمرا بکنیم. بعد از ناهار است و ما در حال بحث راجع به جانورنما ها هستیم. حالا که ریموس نیست، بهترین وقت برای این کار است. در صفحه اول مطلبی در مورد نظارت وزارت خانه نوشته شده: جادوگران و ساحره ها مجاز به هیچگونه اقدام به جانورنما شدن نمیباشند مگر با نظارت دقیق وزارت خانه. چنانچه جادوگر یا ساحره ای خواهان انجام این کار است، ابتدا باید سنجه های ارزیابی و ازمون های طراحی شده توسط وزارت سحر و جادو را پشت سر گذاشته تا صلاحیتش تایید شود. سپس زیر نظر کارشناسان کارکشته، کار خود را انجام میدهد. اسامی تمام افراد فعال در این زمینه ثبت و ضبط میشود.
پیتر پس از خواندن این بخش گفت:« دیدین گفتم کار خوبی نیست؟! اگه وزارتخونه بفهمه چی؟ من نمیخوام دستگیر بشم.» سیریوس چشمانش را در حدقه چرخاند و کلافه گفت:« پیتر! اینجا حرفی از مجازات نزده. بعدشم ما هستیم، نمیذاریم کسی بفهمه. تازهشم تو هاگوارتز انقد جادو های مختلف انجام میشه که وزارتخونه دیگه کاری به اینجا نداره.» پیتر من من کنان گفت:«ولی… اگه…» _اگه میخوای میتونی نیای! این را جیمز گفت و موجب شگفتی همه شد. چرا که او همیشه با پیتر بسیار مهربان بود. اما من هم با او موافقم. اگر نمیخواهد، کسی مجبورش نمیکند. پیتر دستانش را بالا برد و علامت صلح را نشان داد. خیالم راحت شد. نگاهی به اطراف انداختم؛ همه جا خالی بود! ساعت را نگاه کردم؛ ده دقیقه دیگر مسابقه شروع میشد!
عذر خواهم اگر اشتباه تایپی داشت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)