
شهرناز و ارنواز

شهرناز و ارنواز شهرناز و ارنواز شهرناز و ارنواز به روایت شاهنامه خواهران جمشید و نخستین زنانی هستند که فردوسی نام آنان را ذکر نموده و به آنان القابی چون «پاکیزه»، «پوشیده رویان» و «پاکدامن» داده است
ارنواز و شهرنواز که از نزدیکان جمشید پادشاه اسطوره ای ایران زمین هستند، به همسری ضحاک درآمده بودند. پس از قیام کاوه آهنگر و پیروزی فریدون بر ضحاک، او این دو را به ازدواج خود درمی آورد. فریدون از شهرنواز صاحب دو پسر به نام های سلم و تور و از ارنواز صاحب پسر دیگری به نام ایرج می شود. چون این فرزندان به سن رشد می رسند، فریدون تمامی قلمروی خود را میان آنان تقسیم می کند. سلم و تور که به قلمروی ایرج یعنی ایران چشم دارند، برادر کوچکتر خود را به نامردی به قتل می رسانند. این دو برادر بعدها به دست منوچهر فرزند ایرج و به تحریک فریدون کشته می شوند. برخی معتقدند که نام ایران برگرفته از نام ایرج است.
ولی ارنوار کلا بانوی محبوبی بوده :مثلا فردوسي در بكارگيري واژهها دقيق است، هر چند كه در دوره پادشاهي ضـحاك و فريدون ابياتي زياد در مورد «شهرناز و ارنواز» سروده نشده، اما در همـان چنـد بيـت،زني كه همواره سخنور بوده و مخاطب ضحاك و فريدون قرار ميگرفت كسي جز ارنواز نبود. زني كه هرجا از او سخني بميان آمده، صفاتي چون پاك دامـن، خورشـيد رو، مـاه روي و سرو سيمين به او نسبت داده ميشود. ميدانيم كه در كابوس هولناك ضحاك و نعرهاي كه از ديدن مرد گـرز بـر كـف سر داد و كاخ صد ستونش را به لرزه انداخت، هنگامي كه ماردوش وحشت زده از خواب پريد، «ارنواز» بود كه علت آشفتگي او را جويا شد و همسـرش را كمـي آرام كـرد و بـاز همين زن پيشنهاد مطرح كردن موضوع را با موبدان و بزرگان داد و سخنش مورد پسند ضحاك قرار گرفت
ارنواز با اين كه در نظامي سركوبگر قرار داشت و به زيستن تحت سلطه مـردي ددمنش تن داده بود، به عنوان خواهر پادشاه بزرگي چون «جمـشيد هـورچهر»، هرگـز مقام و منزلت خود را از دست نداد. اگر چه در برخورد نخست، بـا زور، هـمدم و مـونس ضحاك شدن خوشايند بنظر نميرسد، اما نبايد فراموش كنيم كه در اين داستان، تسليم كار نيكي نبود، اما حالت بدتري هم وجـود داشـت و آن كـشته شـدن تنهـا بازمانـدگان خاندان جمشيد در صورت مقاومت و سرپيچي، به دست ضحاك تازي بود . در پـيرنـگ اين حكايت، آنها با زيركي تمام، جان سالم بـدر بردنـد، زيركيـي كـه هـيچ گـاه توجـه ضحاك را بخود جلب نكرد، در تمام دوراني كه زيبارويان بـا مـاردوش هـم سـر بودنـد، كودكي بدنيا نيامد و عدم حضور چنين شخصيتي در داستان، از همان آغاز بـه ايرانيـان اين مژده را ميداد كه ضحاك تازي در اين خاك پاك تخمي نكاشـته و ريـشه ندوانيـده است. حتي هنگامي كه ضحاك تصور ميكـرد ارنـواز چـارهاي بـراي آشـفتگي او و رهـا شدنش از دام بلا انديشيده، سخت در اشتباه بود، چرا كه هدف ارنواز از اين تدبير، تنهـا آگاه ساختن موبدان، بزرگان و از همه مهـمتـر مـردم، از سـقوط و فروپاشـي پادشـاهي ماردوش بود. زيرا به اين ترتيب هر كس كه از خواب او با خبر مي شد، ميتوانست نويـد سرنگوني او و ظهـور جـواني برومنـد، چـون فريـدون را بـه ديگـران بدهـد و در گـوش ستم ديدگان نجوا كند كه «اندكي صبر، سحر نزديك است».در اين داستان، مشورت با ارنواز و پذيرفتن نظـر او، بـيخـردي ضـحاك را بيـان ميدارد. زيرا او هرگز نفهميد در دل مردمي كه در خاكشان دست به جنايت زده جـايي ندارد، خواهران جمشيد نيز در گـروه سـتم ديـدگان قـرار مـي گرفتنـد و اگـر در دوران پادشاهي ضحاك محو بودند و كار نيكي از آنها سر نمـيزد دو علـت داشـت، اول بـيم جان و دوم زندگي در محيط و شرايطي كه خوبي در آن معنـا نداشـت و بـدي و كـژي جانشين هر گفتار و رفتار نيك شده بـود. بـيخـردي و ديـوانگي از ويژگـيهـاي اصـلي بيدادگران بوده و هرگاه قيامي بوقوع ميپيوست، نتيجه بيكفـايتي پادشـاهان بـود و در مقابل آنها هميشه مردمي قرار ميگرفتند كه با بـيخـردي بـه مخالفـت و مبـارزه بـر ميخاستند.
حضور برجسته ارنواز ايران در دوره ضحاك سالهايي تيره و تار را بخود ديد. گـويي ايـن زمـين نفـرين شده بود. كشتار جوانان براي درمان و بقاي ضحاك، جادويي و بيدانـشي، همـه و همـه دست به دست هم داد تا دانههايي چون كاوه آهنگر و فريدون، در دل ايـران زمـين، آن هم با خون مردم آبياري شود؛ دانههايي كه در رستاخيزي به يادماندني سر از خـاك بـر آورد و داد مردم را ستاند و سرانجام با ورود فريدون به صحنه، رفاه و آرامـش بـه ايـران، سرزمينِ يا همه چيز، يا هيچ! بازگشت. هنگامي كه فريدون وارد كاخ ضحاك شد فرمان داد تا زيبارويان را از شبستان وي بيرون آورده و آنان را از بديها پاك كنند
همين همسران و مادران بودنـد كـه گـاه بهتـرين مـشاور پادشـاهان و پهلوانـان ميشدند و راهنماييشان ميكردند و در بخشهايي از شاهنامه تصميماتي كـه براسـاس پيشنهاد آنها گرفته شده بچشم ميخورد و از آن جا كه لازمة هم صحبتي و مشورت با بزرگان، خردمندي و خوش سخني است، تنها زناني در اين گروه قـرار مـي گرفتنـد كـه علاوه بر زيبايي از اين ويژگيها نيز برخوردار بودند، و ارنواز پـاك دامـن نيـز در همـين گروه جاي دارد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چو پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاکدامن به نام ارنواز...
فرست